خبرگزاری بسیج: می گویند وقتی به زیارت مرقد مطهر ائمه و امامان بزرگوار مشرف می شوید آن بزرگواران حتما شما را طلبیده اند و زیارت یادمان شهدا روزی شما شده است. نص صریح قرآن هم بر این موضوع تاکید دارد که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی می خورند. بنا به فرمایش رهبر معظم انقلاب، شهدا امامزادگان عشقند و زیارت یادمان های شهدا نصیب و روزی هر کسی نمی شود و باید از سوی آنان دعوت شده باشید که به این سفر بیایید و بر روی زمین پاک و مقدس دوران دفاع مقدس قدم بگذارید؛
کد خبر: ۸۶۷۸۰۴۸
|
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۶

جمعی از رزمندگان لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) و خانواده شهدای عملیات سیدالشهدا(ع) در حسینیه ثارالله اردوگاه شهید کلهر اندیمشک گردهم جمع شده بودند تا با دو شهید گمنام تفحص شده در منطقه فکه وداع کنند و پیکر مطهر آنها را در محل یادمان شهدای فکه به خاک بسپرند، دکور جایگاه سخنرانی در حسینیه به قاب تصاویری از شهدای لشکر10 مزین شده بود؛ در میان این عکس ها تصویر شهید حسن قاسمی حالتی غیر عادی داشت و سه بعدی به نظرم می آمد، گویی به چشمان من خیره شده و با من صحبت می کرد. احساس عجیبی به من دست داده بود و فکر می کردم می خواهد چیزی به من بگوید و یا درخواستی دارد انگار زنده بود و مثل بقیه زائران در مجلس نشسته و شاهد و ناظر برنامه بود. این گزارش را تقدیم می کنم به روح مطهر شهید حسن قاسمی...

مراسم با سخنرانی سرهنگ عبدالرضا زنگنه معاون هماهنگ کننده فرمانده سپاه حضرت سیدالشهدا(ع) و از یادگاران هشت سال دفاع مقدس آغاز شد؛ یکی از عادت های خوب زنگنه این است که در نشست های خبری، همایش ها و همه برنامه ها سخنرانی هایش را با ذکر خاطرات رزمنده ها معطر می کند.  

زنگنه خاطره ای از یک مامور آمار در تهران نقل می کند که اطلاعات آماری مورد نظر را از همه خانه ها دریافت کرده و فقط آمار یک خانه مانده بود. زنگ خانه را به صدا در می آورد، پیر زنی در را باز می کند، مامور آمار می گوید: مادر شما چند نفر هستید؟ پیر زن می گوید: من مهمانی دارم که فعلا در خانه نیست، اجازه بده مهمانم فردا بیاید بعد آمارگیری کنید. مامور متوجه حرف های مادر نمی شود و برای تکمیل ماموریت خود به سمت مغازه ای که در نزدیکی خانه پیرزن قرار دارد می رود و از مغازه دار می پرسد: آقا! شما می دانید به غیر از این پیر زن چند نفر در این خانه زندگی می کنند؟ مرد مغازه دار می گوید: این مادر یک پسر دارد که به جبهه رفته و مدت هاست که هیچ خبری از او نیامده است. اکثر همرزمان او گفته اند که شهید شده اما مادرش هنوز باور ندارد و برای همین هم، هر وقت از خانه بیرون می رود کلید خانه اش را به من می سپرد و سفارش می کند که سماور را روشن کرده و چای دم کرده ام تا هر وقت محمد جانم آمد منتظر دم کردن چای نباشد، بگو خودش چای بریزد تا من بیایم؛ این مادر همچنین هر شب برای پسرش هم یک رختخواب جدا گانه پهن می کند و می گوید: شاید یکدفعه از راه برسد و خسته باشد، دوست دارم بدون معطلی رختخوابش پهن باشد و زود بخوابد و استراحت کند.

این یادگار دوران دفاع مقدس در ادامه به ذکر خاطره ای دیگر می پردازد و می گوید: شهدا به ائمه توسل پیدا می کردند. در میان رزمندگان خیلی از افراد بودند که می خواستند مثل مادرشان حضرت زهرا(س) گمنام بمانند. در یکی از عملیات ها وقتی که می خواستند پیشانی بند ها را توزیع کنند، یکی از رزمنده ها خیلی معطل کرد و افراد آخر صف اصرار می کردند سریع تر حرکت کند اما وقتی علت توقف و معطلی او را جویا شدند گفت: من دنبال سربندی با نام مادرم حضرت فاطمه زهرا (س) می گردم ... بعد از عملیات، وقتی پیکر مطهر او را به پشت جبهه منتقل می کردند، تک تیراندازهای عراقی با گلوله غناسه پیشانی بند حضرت زهرا را به پیشانی او دوخته بودند.

زنگنه یادی هم از شهیدعلی اکبر صادقی می کند و می گوید: علی اکبر چشمان زیبایی داشت، بعد از شهادت، وقتی که می خواستند او را در قبر بگذارند، مادرش داخل قبر شد و لبهایش را کنار گوش پسرش گذاشت، اکثر افرادی که در آنجا حضور داشتند اذعان می کردند که عطری خاص در فضا پیچیده بود و برای لحظاتی قبر نورانی به نظر می رسید، وقتی از مادر شهید پرسیدند داخل قبر با پسرت چه می گفتی، گریه می کرد و می گفت: من در گوش پسرم گفتم تو را به جان حضرت علی اکبر حسین(ع) قسم می دهم یک بار دیگر چشمانت را باز کنم مادر چشمان زیبایت را ببیند در همین حال گوشه چشمان پسرم باز شد و احساس کردم به من تبسم می کند و نوری داخل قبر او روشن شد.

        

 

ارسال نظرات
آخرین اخبار