خبرهای داغ:
امروز بار دیگر با یکی از افتخارات شهرستان فریدن آشنا شدم. کسی که بهترین لحظه زندگی عمرش را در زمانی خلاصه می کند ،که از دست مقام عظمای ولایت امام خامنه ای (مد ظله العالی) به خاطر رشادت هایش تقدیرنامه گرفته است.
کد خبر: ۸۶۷۷۰۳۸
|
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵

امروز بار دیگر با یکی از افتخارات شهرستان فریدن آشنا شدم. کسی که بهترین لحظه زندگی عمرش را در زمانی خلاصه می کند ،که از دست مقام عظمای ولایت امام خامنه ای (مد ظله العالی) به خاطر رشادت هایش تقدیرنامه گرفته است.

به گزارش خبرگزاری بسیج درفریدن، امروز بار دیگر با یکی از افتخارات شهرستان فریدن آشنا شدم. کسی که بهترین لحظه زندگی عمرش را در زمانی خلاصه می کند، که از دست مقام عظمای ولایت امام خامنه ای (مد ظله العالی) به خاطر رشادت هایش تقدیرنامه گرفته است
یکی از دوستان باعث آشنایی ما با مردی از جنس کاوه دادخواه و تهمتن شاهنامه گردید. کسی که وقتی فهمیده بود می خواهیم با او مصاحبه کنیم با شرمی پنهان و خنده هایی صادقانه و خودمانی رد کرد؛ ولی وقتی با اصرار ما روبرو شد گفت: «بعد از عمری می خواهید ما را تابلو کنید!» و باز لبخندی زد.
آری امروز خبرگزاری بسیج مصاحبه ای دارد با "حسین کرکوندی"

برادر «شهیداحمدرضاکرکوندی» متولد شهر داران که پیشکسوت کوهنوردی و از بچه های جبهه و جنگ است و خیلی سخت رسانه ای می شود
کسی که یادگارهای بسیاری از جنگ در بدن دارد گر چه میهمانانش ناسازگاری می کنند؛ اما او سازگار است و جالب بود زور او به مهمان ناخوانده و بدقلقش چربیده و بیش از هزار قله را فتح کرده است.
در ادامه مصاحبه ما را با حاج حسین کرکوندی خواهید خواند: 

لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
من حسینعلی کرکوندی متولد
۱۷/ ۱/ ۱۳۴۷ هستم. ولی بهتر است بدانید اهالی و دوستان «حاج حسین» صدایم می کنند.
از جبهه و جنگ برایمان بگویید؟
هفده سال داشتم که راهی جبهه های جنگ شدم. البته برادرم «احمدرضا» در دی ماه سال
۱۳۶۰ در پل کرخه به شهادت رسیده بود و من هم خیلی دوست داشتم بعد از احمد رضا در جبهه های جنگ حاضر شوم.
من ابتدا در سال
۶۴ به صورت داوطلب و بسیجی در پادگان امام حسین(ع) در خمینی شهر خدمت کردم و سپس راهی جبهه های جنگ در فاو شدم و در هفده عملیات شرکت داشتم.
سپس در سال
۶۶ به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمدم ، که در درگیری با اشرار در ایرندگان سیستان و بلوچستان از ناحیه کمر و شکم مجروح شدم.

از چگونگی مجروحیتان برایمان بگویید؟
فرمانده ما در کمیته خاش «سرهنگ مباشر» بودند که دلی نترس و هوش بالایی داشتند و بسیاری از اشرار بین المللی که دستگیر کرده بودند را قانون اعدام کرد؛ بنابراین حامی این اشرار در صدد ترور او بر آمدند.

زمانی که وی از خاش به تهران منتقل شد، برای خداحافظی با فرماندار وقت اهواز، همراه خانوده اش (همسر و دو فرزندش) راهی این شهر شد. ولی در پمپ بنزین خاش که بیرون از شهر بود گرفتار کمین اشرار میشه و کل خانواده به شهادت می رسد.

زمانی که ما به آنجا رسیدیم شاهد این بودیم که هرکدام از اعضای خانواده بیش از صد گلوله خورده بودند. [حاج حسین بغض کرده بود صحنه شهادت فرمانده مباشر دوباره برایش تداعی بخش ظلم اشرار و رشادتهای سربازان گمنام بود.]بعد از شهادت طبق اطلاعاتی که کسب کردیم، مکان آنها را شناسایی کرده و بر سر راهشان کمین گذاشتیم که این مرحله از عملیات با یک درگیری بین ما و اشرار پایان یافت.
اما بعد از گذشت دو روز از عملیات، اشرار در منطقه ایرندگان شهرستان خاش که یک منطقه ای کوهستانی است در مسیر ما کمین کردند؛ ما از یک مسیر خاکی با یک تویوتا در حال گذر بودیم، فرمانده عملیات جلو نشسته بود و من که دوشکاچی بودم و دو کمکم عقب ماشین بودیم که من یه لحظه متوجه یک نور شدم فهمیدم که با آر پی جی ماشین ما را هدف قرار دادند. به بچه ها گفتم بپرید که ماشینو زدند.
در حین پریدن، آر پی جی کنار ماشین زمین خورد و تویوتا در هوا معلق شد، با ضربی که من به زمین خوردم، دستم از چند جا شکست و بعد ماشین معلق در هوا بر روی کمر من پایین اومد لگن، کمر و چند جای دیگه ام شکست و کلیه هام از کار افتادند. در این حین تیر اندازی هم می شد که از اون زمان یه یادگاری هم دارم که هر از گاهی بد قلقی می کنه
بهترین خاطره ای که از دوران حضورتان در خاش دارید بگویید؟
من یکی از بهترین خاطراتم و لحظات عمرم در آن دوران گرفتن تقدیر نامه از دست مقام معظم رهبری امام خامنه ای بود که به خاطر شرکت در یک عملیات نفس گیر با دو نفر از دوستانم در سال
۶۶ مورد عنایت مقام معظم رهبری قرار گرفته و تقدیرنامه ای دریافت کردیم.
شنیدیم که شما بعد از مجروحیت به کوهنوردی رو آوردید، درست است؟
من از کودکی علاقه وافری به کوهنوردی داشتم چون کوه مظهر استقامت، طراوت و زیبایی بود. هرکجا با پدر و مادرم می رفتیم اولین خواسته و بازی من کوه پیمایی و صخره نوردی بود.

تا به حال بیش از هزار صعود به کوه های کوچک و بزرگ را در کارنامه خودم دارم. در دوازده سالگی اولین صعود خود را به دالانکوه داشتم و بعد از مجروحیتم با اینکه دکتر گفته بود نباید کوهنوری کنم، این ورزش را ادامه دادم. البته باید بگویم من ورزش تکواندو را نیز دنبال کردم و کمربند قرمز این رشته ورزشی را نیز دارم.

 
همچنین قبل از جانبازی رشته ورزشی وزنه برداری را هم دنبال می کردم، در کل با ورزش رابطه ای خوبی دار
م.

درباره صعودهای خود به قله های مختلف بگویید؟

 
من دو بار به کوه آرارات ترکیه در سالهای
۷۴ و ۸۲ و یک بار به کوه «کلیمانجارو» در آفریقای جنوبی در سال ۸۳ و یکبار هم به قله «مراپیک» هیمالیا و کوههای پاکستان صعود کردم.

 
اگر نگویم به تمام قله های ایران صعود داشتم ولی می توانم بگویم اکثر قله ها را در کشورمان فتح کردم. برای مثال هشت بار صعود به دماوند را در کارنامه دارم. که آخرین صعودم سال
۹۱ با کوهنوردان کشورهای خارجی بود و ۵۰ بار کوه زیبای دالانکوه را فتح کردم

 
 40بار به کوه کرکس صعود کردم و بسیاری دیگر از قله های ایران مثل سبلان، دنا و… را نیز در کارنامه کوهنوری خود دارم. البته گفتنی است گاه قله هایی را که نام آشنا نیستند را نیز صعود کردم و این ورزش را به صورت حرفه ای در شهرستان ادامه دادم.  

از خاطرات خود برایمان در زمان صعودهای که داشتید، بگویید؟ 

من هر صعودی که داشتم با خاطره ای همراه بود. اما یکی از خاطراتم مربوط به سخت ترین صعودم هست یعنی صعود به قله «مراپیک» که همه کوهنوردان به خاطر برف زیادی که بود از ارتفاع ۴۰۰۰ متری به بالا با کپسول اکسیژن صعود می کردند ولی کوهنوردان ایرانی تا ارتفاع  ۶۰۰۰ متری را بدون کپسول صعود داشتند.


می توانید حس خود را وقتی که به قله می رسید را توصیف کنید؟

این حس واقعاً قابل وصف نیست. چنان حس زیبایی است که آدم باید یک بار امتحانش کند. وقتی به قله کوه می رسی پی به قدرت و عظمت الهی می برید. 
آدم در بالای قله کوه گویا به خدا نزدیکتر می شه و اینطوری می فهمی که چه خالقی بزرگی داریم و هیچ کس جز او نگه دارمون نیست..

 
شما عضو اکیپ عملیاتی امداد و نجات کوهستان هم هستید؟
بله، من عضو افتخاری و داوطلب هلال احمر نیز هستم و در بیشتر عملیات امداد و نجات کوهستان هلال احمر شرکت داشته ام.
در سال
۸۹ در شمشک دیزین تهران ۸ نفر براثر بهمن ناپدید شده بودند که من هم جزء گروه تفحص بودم که متأسفانه جسد هر ۸ نفر را پیدا کرده و به پایین انتقال دادیم و یا در عملیات سال ۹۰ جسد ۵ نفر کوهنورد کاشانی را در ارتفاعات کرکس پیدا کردیم؛ ولی متأسفانه هر پنج نفر آنان نیز به علت سقوط بهمن جان خود را از دست داده بودند.
همچنین من چند سالی نیز در سپاه فریدن مسئولیت آموزش کوهنوردی به پاسداران را بر عهده داشتم و همچنین راهنمای اکیپ های کوهنوردی در این منطقه بودم. 

زیباترین قله ای که تاکنون صعود کردید؟
زیباترین قله ی جهان برای من همین دالانکوه خودمان است ولی افسوس…….. [حاج حسین بار دوم بود که در حین مصاحبه ناراحت می شد این بار بعد از کلمه افسوس می خواست دیگر سخن نگوید. ولی با اسرار ما روبرو شد تا اینکه به سوال من پاسخ داد.]

 
چرا افسوس؟ 
افسوس چون ما یکی از زیباترین مکان های کشور را داریم ولی نمی توانیم از آن استفاده کنیم الان جوان هایمان از این جا می روند شهرستان های دیگر کارگری ولی ما نمی توانیم از این نعمت های خدادادی استفاده کنیم. 
امروز دامنه دالانکوه به نابودی می رود. قبلاً من گله های آهو را شاهد بودم که در دامنه ای کوه به چرا مشغول بودند ولی الان به خاطر انفجارات یک موجود زنده هم در این کوه یافت نمی شود؛ شهرستان های دیگر به چشمه های کم آب خود چنان می رسند که از کشورهای بیگانه هم توریست دارند ولی شما بیاید ببینید زیر کوه تاریخی دالانکوه که منبع آب می باشد چه خبر است، ما فقط از منظره گردشگری دالانکوه می توانیم بیکاری را در فریدن ریشه کن کنیم. 
وقتی به کوه می روم و شاهد زباله های رها شده در دامن طبیعت هستم دلم می گیرد. ما فقط جاده می زنیم تا مردم بروند در دل طبیعت ولی نمی توانیم به خوبی نظارت کنیم و از نعمات الهی استفاده کنیم.


دوست داریم از گلایه هایتان بشنویم؟
گلایه ها زیاد است. اما به نظر من بازگو کردنشان ارزش ندارد (اما با اصرار برخی از گلایه ها را گفت.)
من در این چند سال برای یکی از صعودهای خود از طرفی هیچ ارگانی در منطقه حمایت نشدم البته باید بگویم یاد آقای موسوی به خیر باشد بسیار تلاش می کرد. 
از افراد و مسئولان مختلف از جمله رئیس هیئت کوهنوردی سپاه کشور مورد تقدیر قرار گرفته ام اما در شهر خودم تا به حال وعده های زیادی شنیدیم ولی در حد سخن بود و عملیاتی نشد. 
این را می گویم بر آیندگان از ما که گذشت ولی این جوانان را دریابید، کشور در سال های جنگ به جوانانش اعتماد کرد که به پیروزی رسید ولی الان چه می شود در برخی ارگان ها بازنشسته ها بر سر کار هستند اما جوان باید برای یک کارگری در ساندویچی شهر اصفهان با مدرک فوق لیسانس التماس کند. 
درست است باید از تجربیات بازنشستگان استفاده کرد ولی باید قبول کنیم این بازنشستگان دیگر کارایی یک جوان را ندارند، ما اگر به جوانانمان اعتماد کنیم، بیگانه و دشمنان قسم خورده ما غلط می کنند به ایرانمان چپ نگاه کنند و در همه عرصه ها موفق خواهیم بود
. 
البته ما باید امروز از جوانانمان که مدافعان حرم در عراق و سوریه هستند نیز یادی کنیم و باید گفت این جوان ها نیز به مانند مردان دهه شصت هستند که دشمن را به بیرون از مرزها راندند و مطمئن باشید امروز هم این غیور مردان ایرانی دشمن پست را از اطراف حرم امن اهل بیت تار و مار خواهند کرد.
صحبت پایانی؟

البته این روزها حاج حسین به فیزیوتراپی مشغول است و دارد درد های دوره جنگ را تسکین می دهد البته به قول خودش اگر کوهنوردی نبود، ما الان باید در رختخواب با وی مصاحبه می کردیم.
حواسمان باشد فریدن داشته هایش بیشتر از نداشته هایش است، فقط مسئولانی دلسوز می خواهد که از این داشته ها به نحو احسنت استفاده کنند، یادمان باشد اسطوره هایمان روزی در بین ما بودند و بعد کتاب شدند و جمله هایشان پیامک گوش هایمان پس بهتر است خیلی زودتر از وجودشان بهره ببریم تا بعدها با پیامک هایمان اسطوره سازی کنیم.

ارسال نظرات
پر بیننده ها