خبرگزاری بسیج: در ایران عيدي دادن، بسته به نوع جوامع (سنتي و مدرن) متفاوت است. به عنوان مثال، در جوامع سنتي رسم بر اين است که خانواده‌ داماد براي عروس هديه و پيشکش‌ عيد را به‌ صورت جنسي (گوسفند، کله قند، پارچه، آجيل و...) مي‌فرستند. اما در جوامع مدرن مردم بيشتر به عنوان عیدی پول می دهند. این موضوع باعث شده در روزهاي پاياني سال تقاضا برای دریافت پول نو از بانکها بيشتر شود و حتی بازار سیاه اسکناس های نو بوجود بیاید و برای هر بسته پول نو مقداری اضافه دریافت می کنند.
کد خبر: ۸۶۵۴۲۳۰
|
۱۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۱

در گذشته ‌هاي‌ دور، ايرانيان‌ در نوروز به‌ يکديگر شکر هديه‌ مي‌ دادند و براي‌ هم‌ آرزوي‌ شادکامي‌ هميشگي‌ مي‌ کردند در حالي که اين‌ رسم‌ در طول‌ زمان‌ رفته‌ رفته‌ تغيير شکل‌ داد و به شکل و رسوم امروزي مبدل شده است.تا دو سه دهه قبل که تلفن همراه و پیامک رواج نداشت مردم کارت های پستال هدیه می دادند و یا چند روز مانده به عید نامه می نوشتند تا در روز عید یا یکی دو روز از عید گذشته نامه تبریک عید آنها به دست دوستان واقوام برسد و گاهی اوقات این نامه ها حتی چند هفته از عید گذشته به دست گیرنده می رسید که بسیار خوشحال کننده و مسرت بخش بود. حال آنکه ديگر دوران کارت پستال گل سرخ،کارت پستال سه بعدی، کتاب، نقاشي، شعر، لباس، روسري و... به پایان رسيده و امروز پول و کارت هديه  رنگ و بوی مادی به عید داده و عشق و محبت و فکر کردن به همدیگر جای خود را به پول  و تراول چک داده است.

در ميان ايرانيان عيدي دادن فقط به افراد خانواده و فاميل خلاصه نمي‌شود. عيدي دادن به سرايدار، رفتگر محل، نامه‌رسان و ... (طبقه کم درآمد و زحمتکش جامعه) داراي تبرک و شگون  است.

بر اساس کتب آئين و رسوم عيد نوروز، هر خانواده‌ بنا به‌ توان‌ مالي ‌اش‌ به‌ ميهمانان‌ خود گندم‌ بو داده، سيب‌ و سمنو يا تخم‌ مرغ‌ رنگ‌ شده‌ مي ‌داد و ارزش‌ اين‌ هدايا در آن‌ حد بود که‌ صاحب خانه‌ با اين‌ نيت‌ که‌ گندم ‌نماد روزي‌ و نشان‌ فراواني‌ و برکت، تخم‌ مرغ‌ نشان‌ تداوم‌ نژاد آدمي، سيب‌ نشان‌ برکت‌ و نعمت‌ و فراواني‌ و سمنو نماد فراواني‌ خوراک‌ است، آنها را به‌ عزيزان‌ هديه‌ مي ‌کردند.

 با گذشت زمان نوع عيدي دادن تغییر پیدا کرد و جوانان بيشتر تمايل پیدا کردند پول نقد را به عنوان عیدی بگیرند و کمتر درخانواده ای می توان یافت محصولات فرهنگي ، صنايع دستي ، کتاب و... به جوانان وکودکان عیدی بدهند. محمد الوندی اظهار می دارد: چند سال پیش مبلغ زیادی از یک شرکت تولید کننده هدایای تبلیغاتی طلبکار بودم این شرکت  پولم را پرداخت نمی کرد و تصمیم گرفتم به جای طلبم تعدادی جا یادداشتی شیک  بگیرم که در کنار میز تلفن کارایی زیادی دارد و قیمت آن حدود 2برابر پولی که هرسال به جوان های فامیل عیدی می دادم بود اما متاسفانه این هدایا به مذاق اکثر بچه ها خوش نیامد جالب اینکه یکی از دختر خانم ها وقتی این هدیه را گرفت به خواهرش گفت:  کاش عمو پولش را می داد می رفتیم لوازم آرایش می خریدیم.در صورتی که در زمان ما از پول خبری نبود و بزرگتر ها تخم مرغ آب پز و رنگ کرده ، کشمش  و یا خوراکی های سنتی عیدی می دادند و ما هم راضی بودیم.

 حاج علی اکبر پیرمرد 70-80 ساله اهل ملایر می گوید: در زمان ما تنوع مواد خوراکی مثل امروز نبود؛  به ویژه در روستاهای دور افتاده که جاده نداشت و مردم چند وقت یک بار به شهر می رفتند میوه ها معمولا همان چیزی بود که درروستای خودمان تولید می شد وبرخی مردم روستا میوه هایی مثل موز، نارگیل ، آناناس، نارنگی، پرتقال و برخی مواد خوراکی دیگر را شاید در طول عمرشان یک بار هم نخورده بودند. او می گوید: حدود 60 سال پیش وقتی سربازی رفتم بعد از غذا به عنوان دسر به سربازان نفری یک پرتقال دادند، چون پرتقال میوه مخصوص شهرستان های گرمسیری و شمالی بود روستای ما هم آنچنان ارتباطی با شهر نداشت و ما کمتر به شهر می آمدیم یعنی چند ماه یک بار آن هم برای خریدن لوازم ضروری به شهر می رفتیم؛ جاده روستا هم خاکی و سنگلاخ بود؛ روستای ما هم ماشین نداشت و فقط روستای نزدیک ما یک دستگاه مینی بوس داشت که باید پیاده به آن روستا می رفتیم و از آنجا با ماشین به شهر می رفتیم به همین خاطر تا آن موقع پرتقال  ندیده بودم اول فکر کردم باید مثل سیب گاز بزنم وبخورم اما کمی صبر کردم و دیدم  یکی از سربازان پوست آن را با چاقو گرفت و از داخل آن میوه ای درآمد که داخل آن هم هسته بود و هسته اش را می گرفت و می خورد.  آن موقع ها برنج در روستا و شاید در خیلی نقاط ایران غذای مخصوص اعیان واشراف بود، اغلب مردم ماهی یک بار و برخی افراد شاید فقط یک بار در طول سال آن هم شب عید پلو وخورشت می خوردند، خاطرم هست که ده روز مانده بود به عید یکی از بچه های روستا روزشماری می کرد شب عید برسد و پلو بخورند، او از پدرش پرسید چند روز دیگر پلو می خوریم ؟ پدرش از شرمساری و از اینکه توان خرید برنج نداشت به فرزندش گفت 380 روز دیگر ... پسرک که رقم 380 روز برایش خیلی زیاد به نظر می رسید فهمیده بود که امسال از پلو خورشت خبری نیست به خاطر همین مسائل بود که گندم ، نان ، برنج وهر نوع غذا و خوراکی برای مردم مقدس و گرامی بود واگر تکه ای نان یا دانه ای برنج و گندم روی زمین می دیدند آن را برمی داشتند می بوسیدند و گوشه گذر یا کنار راه می گذاشتند یا داخل آب رونده رها می کردند تا کسی پا روی آن نگذارد.

حالا که به لطف خدا در اکثر روستا ها حتی پاساژ، بانک و مغازه های آنچنانی باز شده است و خیلی از جوان های روستا حتی مدل مو ولباسشان از جوانان شهری هم فشن تر شده است و حتی برنامه های ماهواره را هر روز دنبال می کنند و فرهنگ ناب و سنتی ایرانی، رو به فراموشی می رود، چه خوب است امسال کتاب یا محصولات فرهنگی را در میان خانواده ها فرهنگسازی کنیم؛ بدون شک اين کار نیاز به تلاش و سرمایه گذاری فرهنگی و تبلیغاتی زیادی دارد  و باید  به خانواه ها آموزش داد که کودکان خود را با هدايايي ارزشمند تر از پول آشنا کنند. هدايايي که در فکر، انديشه و خاطره کودک تا سالهاي سال تاثير  بگذارد. علی اشرف خانلری

 

 

 

.

 

 

 

ارسال نظرات