خبرهای داغ:
کد خبر: ۸۶۵۳۳۲۵
|
۰۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۶
به گزارش خبرگزاری بسیج از قزوین، یکی از زائرین کاروان راهیان نور استان قزوین دلنوشته ای را در خصوص سفر به سرزمین نور نوشته است که به شرح ذیل است:
 روزها را شمردیم و ماه ها فرا رسید سال را به پایان رساندیم به هر کجا چشم می چرخاندیم اطلاعیه های نسب کرده بودند،  با آن نوشته هایی رسا «راهیان نور ...» با دیدنشان نا خدا گاه وجودم  را هیاهویی در بر گرفت قلبم اختیارم را با دو دستشان به دامن انداخته بود تنها خیالم به این سفر بود با این که دو ماه پیش نبود که از دیدار شهدا باز گشته بودم ولی انگار همانند پرنده ای که در قفس بال می زند و در فکر آزادی و اوج گرفتن در آسمانها برای رسیدن به معشوق بود.
همه ی رفته هایم را نادیده گرفتم و در فکر ثبت نام افتادم  بلاخره نام خود را  اگر چه نا لایق  ولی کنار نام عاشقان ولایت با اندکی سختی  هک کردم، بگذریم...
طلوع خورشید ششم فروردین فریاد زنان  ما را به پای اتوبوس های راهیان دعوت می کردند و من با هزاران امید و اشتیاق  و با گام هایی بلند راهی شدم  همسفرانمان از کودکان گرفته تا کهن سالان هم از سفید رویی و نورانیت خاستی برخوردار بودند .
یک روز تمام با تمام دشواری هایش در راه رسیدن بودیم زمانی که درهای مقرمان به رویمان باز شد عاشقان دلباخته شهداء به استقبال آمدند و چه نام  برازنده ای چون خادمان شهداء لایق نامهایشان بود.
 پس از استقبال و اجرای  برنامه ها سیاهی آن  شب را به روشنایی آن روزش بی هوا ترجیح دادیم  راهی مناطق شدیم منطقه به منطقه با چشمانی بارانی که هم چون نم نم باران بر گونه هایمان سرا زیر می شد و با هزاران درد و دل  به شهدا گشتیم به راستی که راهیان نور بودیم.
 به اندازه چشم به هم زدن روزها گذشت و چه سخت و دشوار بود هیچ وقت به خودم  اجازه ندادم  که از محضر شهدا خداحافظی کنم  ولی ناچار بودم  روز وداع رسید  و من چه با غم و اندوه و حسرت  خوران آخرین حرف هایم را گفتم  قلبم راضی به خداحافظی کردن  نشد و در ذهنم این جمله  که اگر روزگار ما در جدایی ها  و بی وفایی ها است اما  ما هرگز  زاده او نخوایم شد تدایی می شد.                     یاعلی به امید دیدار
و شهدا به همه ی دنیا ی ما خندیدند و رفتندند....
3001/پپ/30

ارسال نظرات
پر بیننده ها