ستارگانی که با گذر از پل نو در پاسگاه خین در مقابل آتش دشمنان ایستادگی کردند ....
به گزارش خبرگزاری بسیج از قزوین، مرتضی آرا یکی از بسیجیان حوزه مقاومت بسیج سیدالشهداء شهر اقبالیه با حضور در مناطق عملیاتی و در نهر خین دلنوشته ای به شرح ذیل نوشت:
اینجا نهر خین است ...
قطعه ای از بهشت ...
منطقه ای دورافتاده در مناطق عملیاتی که سکوت زائران هم دیدنی است ...
سکوت و آرامشی دارد که گمان نمی کنی که این جا زمانی محل درخشش ستارگان ازلی بوده است ...
ستارگانی که با گذر از پل نو در پاسگاه خین در مقابل آتش دشمنان ایستادگی کردند ....
سال ۹۴ رو به پایان است و عاشقان شهدا بار دیگر گردهم آمده اند تا سال خود را در کنار این شهدا تحویل کنند.
دقایق آخر سال است و عاشقان از دالان هایی که با عکس شهدا مزین شده اند عبور می کنند تا خود را به میعادگاه برسانند..
دالان هایی که تنگ و باریک است مانند راه پیش روی ما در این روزها راهی باریک که کوچکترین لغزش آن تبعات جبران ناپذیری دارد اینجا راهنمایان شهدا هستند که چون ستارگان پرفروغ ما را به میعادگاه می برند و آنجا رهبر گرانقدر ستاره راه ما شده است.
اینجا مهمانی لاله هاست مهمانی که همه آمده اند....
کودک نوباوه ای که اولین قدمهایش را با همراهی پدر و مادر در این خاک بر میدارد تا گام های بعدیش استوار شود...
پیرمردی که پاهایش را در یکی از مناطق جا گذاشته است و به خود وعده داده که گام بعدی را در بهشت بر میدارد.
پدر و مادرهایی که فرزندان خود را آورده اند تا لحظه تحویل سال بزرگترین تحول زندگیشان رخ دهد..
کمی آن سو تر عکسی از شهید در دستان دو مرد جای گرفته ...
مردانی که با چشمانی منتظر به دنبال گمشده آن سالهایشان آمده اند.
شهید ذبیح الله دادایی که به شوق وصال یار ٬بی نشان٬ پرگشود و حال مادری چشم به راه او در بستر بیماری است.
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبرالیل و النهار .....
سال تحویل شده و است و عاشقان یکبار دیگر تجدید پیمان کردند که رفاقت با شهدا تا قیامت ادامه داشته باشد و با این عهد سال خود را شروع کردند.
3001/ت/30
اینجا نهر خین است ...
قطعه ای از بهشت ...
منطقه ای دورافتاده در مناطق عملیاتی که سکوت زائران هم دیدنی است ...
سکوت و آرامشی دارد که گمان نمی کنی که این جا زمانی محل درخشش ستارگان ازلی بوده است ...
ستارگانی که با گذر از پل نو در پاسگاه خین در مقابل آتش دشمنان ایستادگی کردند ....
سال ۹۴ رو به پایان است و عاشقان شهدا بار دیگر گردهم آمده اند تا سال خود را در کنار این شهدا تحویل کنند.
دقایق آخر سال است و عاشقان از دالان هایی که با عکس شهدا مزین شده اند عبور می کنند تا خود را به میعادگاه برسانند..
دالان هایی که تنگ و باریک است مانند راه پیش روی ما در این روزها راهی باریک که کوچکترین لغزش آن تبعات جبران ناپذیری دارد اینجا راهنمایان شهدا هستند که چون ستارگان پرفروغ ما را به میعادگاه می برند و آنجا رهبر گرانقدر ستاره راه ما شده است.
اینجا مهمانی لاله هاست مهمانی که همه آمده اند....
کودک نوباوه ای که اولین قدمهایش را با همراهی پدر و مادر در این خاک بر میدارد تا گام های بعدیش استوار شود...
پیرمردی که پاهایش را در یکی از مناطق جا گذاشته است و به خود وعده داده که گام بعدی را در بهشت بر میدارد.
پدر و مادرهایی که فرزندان خود را آورده اند تا لحظه تحویل سال بزرگترین تحول زندگیشان رخ دهد..
کمی آن سو تر عکسی از شهید در دستان دو مرد جای گرفته ...
مردانی که با چشمانی منتظر به دنبال گمشده آن سالهایشان آمده اند.
شهید ذبیح الله دادایی که به شوق وصال یار ٬بی نشان٬ پرگشود و حال مادری چشم به راه او در بستر بیماری است.
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبرالیل و النهار .....
سال تحویل شده و است و عاشقان یکبار دیگر تجدید پیمان کردند که رفاقت با شهدا تا قیامت ادامه داشته باشد و با این عهد سال خود را شروع کردند.
3001/ت/30
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار
