همسر شهید "ابراهیم قنات" گفت: راهیان نور فرصتی است تا با حضور در مناطق عملیاتی مظلومیت شهدا را درک کنیم و به این واقعیت آگاه شویم که شهدا به ما احتیاج ندارند این ما هستیم که به شهدا محتاجیم شهدا مظلوم بودند ما چگونه آن‌ها را ارج نهيم؟
کد خبر: ۸۶۴۹۲۳۵
|
۲۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۹

به‌گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی، مناطق عملیاتی دفاع مقدس میعادگاه مردم ایران با آرمان‌های شهداست.

هرساله جمعی از عاشقان و رهروان شهدا در روزهای پایان سال در قالب اردوهای «راهیان نور» از مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور بازدید می‌کنند و با شهدا تجدید میثاق می‌کنند.

نیروی قوی شبیه به نیروی جاذبه زمین تو را به خود می‌کشاند و وقتی سجده می‌کنی احساسی در درونت می‌گوید اینجا مرکز زمین است البته نه اینجا تکه‌ای از بهشت است.

تکه‌ای از بهشتی که شاید توفیق همه ما نمی‌شود تا بر خاکش قدم گذاریم و لحظاتی را از دنیای غبارآلود گناه و جسم پر از ریا جدا شویم تا متحول شده و بهشت را برای خود خریداری کنیم.

از جمع زائران این سفر معنوی به گفت‌وگو با همسر شهیدی می‌نشینیم که برای اولین بار در این سفر حضور پیدا کرده است.

سرکار خانم قنات همسر شهید ابراهیم قنات که همسرش در بمباران عراق در کارخانه آلومینیوم سازی اراک به شهادت رسیده و اولین بار است که با کاروان راهیان نور به مناطقی اعزام می‌شود که خون هزاران شهید مانند همسرش بر خاک آن بر زمین ریخته و خاک تشنه را سیراب کرده است.

این همسر شهید با اشاره به زمان شهادت همسرش گفت: همسرم سال 65 به شهادت رسیدند ایشان از شهدای ایرالکو هستند که در بمباران هواپیماهای عراقی در مردادماه آن سال به شهادت رسید.

وی افزود: 24 سال زندگی مشترک داشتم و از وی 7 یادگار برایم مانده است، فرزند بزرگم 20 سال بیشتر نداشت که همسرم 6 ماه قبل از شهادتش برایش دختری انتخاب کرد و او را داماد کرد، مخالف بودم که زود زندگی مشترک را تشکیل دهد ولی زمانی که همسرم به شهادت رسید تازه فهمیدم چه مسئولیتی از دوش من برداشته شده است.

همسر شهید قنات گفت: کوچکترین فرزندم 6 ماهه بود که خوب او بی‌قراری نداشت اما دختر کوچکم 4 سال بیشتر نداشت که مرتب بهانه می‌گرفت و از بابایش سراغ می‌گرفت به طوری که من دیگر درمانده شده بودم، تا کلاس سوم ابتدایی مرتباً از پدرش سراغ می‌گرفت.

وی افزود: هربار که او را بر مزار پدرش می‌بردم باور نمی‌کرد که پدرش در خاک آرمیده باشد تا به مرور زمان که درک درستی از شهید و شهادت پیدا کرد آرام شد و در نهایت زمانی که متوجه شد و از سوی دیگر ارتباط با همکلاسی‌هایش پیدا کرد آرام‌تر شد، برایش نمی‌توانستم شفاف بگویم.

همسر شهید در ادامه گفت: فرزندان دیگرم شهادت پدرشان را پذیرفتند ولی همیشه احساس کمبود سایه پدر را داشتند، به سختی بزرگشان کردم بسیار برایم سخت بود چراکه هر کدام روحیه‌ای متفاوت داشتند و به نحوی بهانه می‌گرفتند و من ناچار بودم صبر و تحمل پیشه کنم.

تلاش کردم شرمنده همسرم نباشم

وی تصریح کرد: پسر بزرگم با وجود اینکه سال‌ها از شهادت پدرش می‌گذرد ولی هر بار که نامش را می‌شنود اشک‌هایش جاری می‌شود، کمبود پدر به راستی که سخت است.

این همسر شهید اظهار داشت: همیشه تلاش کردم که در تربیت فرزندانم به گونه‌ای عمل کنم که شرمنده همسر شهیدم نباشم و او از من رضایت داشته باشم و امیدوارم که او نیز از من رضایت داشته باشد و فکر می‌کنم با وجود همه سختی‌ها دعای شهدا همراهم است و به من کمک کرده که تا به امروز روی پای خودم بایستم.

وی افزود: از دیشب که به مناطق عملیاتی رسیدم حس عجیبی پیدا کرده‌ام با خود می‌گویم کسانی که عزیزانشان در این خاک به خون خود غلتیده‌اند چه کشیده‌اند؟ چه احساسی دارند؟ من که همسرم در فاصله‌ای نزدیک و با شرایطی متفاوت از منطقه عملیاتی به شهادت رسید مشقات زیادی را متحمل شدم، خانواده شهدای دوران دفاع مقدس در مناطق عملیاتی چه می‌کشند.

راه رفتن برایم سخت است احساس می‌کنم شهدا جلوتر از من در حرکت هستند

همسر شهید قنات افزود: وقتی به این موضوع فکر می‌کنم بی‌اختیار گریه می‌کنم، از لحظه‌ای که وارد منطقه عملیاتی شده‌ام و یادمان‌های دوران دفاع مقدس را زیارت می‌کنم احساس می‌کنم که شهدا جلوتر از من در حرکت هستند، به خدای خود می‌گفتم مبادا پای من ر روی پیکر یکی از این شهیدان فرود آید با این احساس گام برمی‌داشتم و مراقب قدم‌هایم بودم.

وی ادامه داد:دختر بچه‌ای هم اتقام بود و زمانی که با والدین خود صحبت می‌کرد از احساس لطیفش نسبت به شهدا می‌گفت و در آن لحظه بود که من به یکباره با حالتی اندوهگین گفتم بمیرم برایتان شما که بودید که این دختر بچه 8 ساله نیز متوجه مظلومیت شماها شده است.

هم شور و ذوقی داشتم که نسل‌های آینده نیز با شهدا غریبه نیستند و از سوی دیگر مظلومیت آنان را درک می‌کردم بغضی راه گلویم را بسته بود از اتاق بیرون آمدم نگاهی به آسمان انداختم و به شهدا گفتم خوشا به سعادت شما! ما نیز حاجتمند هستیم نگاهتان را از ما دریغ نکیند.

خدا را شاکرم که توفیق حضور در این سفر معنوی را نصیب من کرد دو تن از نوه‌هایم در این سفر همراه من هستند که به آنان نیز گفتم خدا مرا بسیار دوست دارد که مرا در چنین سرزمین به مهمانی خود دعوت کرده است.

هر لحظه با خود می‌گویم این شهدا برای چه چیزی به این مناطق آمدند؟ چه اعتقاد و باوری داشتند؟ هرچه فکر می‌کنم از خدای خود می‌خواهم مرا در حفظ این اعتقادات و ارزش‌هایی که شهدا برایش جنگیدند توفیق دهد و یاری رساند تا بتوانیم آن‌ها را به آیندگان نیز منتقل کنیم.

به دعوت پروردگارم و شهدا در این سفر هستم، نوه‌هایم را با خود به این سفر آرودم تا آنان تحت تاثیر معنویت این سفر قرار گیرند و متحول شوند، به آنان توصیه می‌کنم که هرگز از نمازشان غافل نشوند چرا که همین تقوی سعادت را به همراه خواهد داشت.

هویزه نیز شور و شوقی عجیبی داشتم و دوست داشتم که شب را آنجا می‌ماندیم حس قشنگی بود که پای رفتن را از من گرفته بود، از شهدا خواستم که ما را شفاعت کنند.

انتهای پیام/

ارسال نظرات