چند خطي به بهانه اكران «من سالوادور نيستم» كه ظاهرپسند است نه قصهپسند
فكر كنيد ميخواهيد سينما برويد، دست زن و بچه را گرفتهاي و شايد هم مجردي، بعد از مدتها بالاخره جيبت كفاف خريد بليت سينما را كرده! اولين انتخابت فيلمي حال خوبكن است
به گزارش خبرگزاری بسیج، فكر كنيد ميخواهيد سينما برويد، دست زن و بچه را گرفتهاي و شايد هم
مجردي، بعد از مدتها بالاخره جيبت كفاف خريد بليت سينما را كرده! اولين
انتخابت فيلمي حال خوبكن است. دنبال ضدحال نيستي كه بروي و كاري ببيني كه
مستقيم مخت را نشانه بگيرد.
فرقي هم نميكند كه ژانرش چيست. مهم قصهاي
است محترم و جذاب در ساختاري آبرومند. سادهتر اينكه اگر با خانواده رفت و
فيلم را ديد خجالت نكشد كه اين ديگر چه بود، چيست و اينها. مخاطب ميرود
اثر سينمايي ببيند؛ نه مجموعه تصاويري كه شبيه هوچيگري، چركخواني يا
دلقكبازي است. در اينكه عمدتاً آثار سينماي الان بهسمت داستان اجتماعي
رفته، حرفي نيست. چقدر هم كه فيلمها شبيه يكديگر هستند. از حالخوبكن،
حرف زديم حالا ميتواند بهخاطر كيفيت قصهاش باشد يا فرمش يا تركيب هر دو.
بحث امروز و الان نيست پس بگذريم و به ژانري كه هميشه مخاطبپسند است
برسيم يعني كمدي. سينماي ما عجيب در اين وادي فقير است. فيلمساز نميسازد و
تماشاچي هوس آن را ميكند. نقشها نيز كه تكرارياند مثل بازيگرانش. البته
در توان هر كارگردان و بازيگري هم نيست. فيلم كمدي، شگرد ميخواهد كه عمده
سينماگران ما ندارند. لنگه كفشي در بيابان نعمت است
دكان اين ژانر اتفاقاً پرمشتري است، اين همه مثال كه اكران شده و اكثراً فروش متوسط به بالايي داشتهاند. فعلاً نيز كه «من سالوادور نيستم» را روي پرده داريم. كاري طنز شايد هم مثلاً كمدي از كارگرداني جديساز. منوچهر هادي نشان داده كه در درامپردازي حرفي براي عرضه دارد برعكس فيلم طنزش. در ظاهر كه كارش گرفته و دخل گيشه را در اين روزهاي سرد اكران درآورده. فقط يك تذكر؛ فروش بالاي «من سالوادور نيستم» هيچ ربطي به كيفيتش ندارد چراكه متري براي ايدهآل اين ژانر نميتواند باشد. علتش نيز اشاره شد همان قحطي فيلم كمدي و هوس مردم كه مثل عرضه و تقاضاست، يكي كم و ديگري فراوان.
اما به همين بهانه، كوتاه درباره اين اثر سينمايي گپ بزنيم. مقدمتاً اينكه اساسش براي شوخ و شنگي است و سر ذوق آوردن مخاطب. رضا عطاراني كه فكر ميكنم اينبار نسبتاً درخدمت داستان باشد و لودگي افراطي هميشگي را ندارد، هست اما خيلي كمتر. گرچه مانند عمده كارهايش بازهم تكراري است. شوخيهاي سالوادور اينبار سراسر، جلف نبودند. خيلي جلف اگر گفتيم بدين خاطر كه اكثريت سينماگران طناز ما، هنر ديگري انگار ندارند جز تكهپراني و شوخي جنسي. لااقل در اين فيلم، غلظتش آنچنان رقيق نبود؛ هرچند اين نيز قابل دفاع نيست. در «من سالوادور نيستم» با كار نقادانه طرف نميشويم، وجه اجتماعي هم كه نداشت، پس آمده تا صرفاً بخنداند. در مواقعي با ديالوگهاي عطاران به بار نشسته اما خيلي نه چراكه زيادي همه چيز تصنعي است. ميشود با ديدنش، لبخندي حتي زوركي زد و بهخاطر سخيف نبودنش، كفري نشد.
فيلمِ تجاري، ايراد دارد يا نه؟
گفتيم تصنعي؛ دقيقاً بهخاطر فيلمنامهاي با جوهره داستاني مشابه است. مثل برخي فيلمهاي از اين جنسي كه در متني طنز، من را با تو اشتباه بگيرند، و فيلمنامه الكي بچرخد و بچرخد كه با خوشمزگيهاي بازيگر- در اينجا رضا عطاران- مخاطب كمي سرذوق بيايد. مشخصاً براي فروش ساخته شده و اين را از قصه سبك تا حضور عطاران و حتي چندلحظهاي ريوالدو، ميتوان فهميد.
به اين جور فيلمها خيلي نبايد خرده گرفت. به عنوان اثر سينمايي، ايراد كه زياد دارند ولي آمدهاند براي سرگرمي تماشاگر سينما و خب خرجشان را نيز درميآورند. بالاخره براي روند ساخت «من سالوادور نيستم» هزينه كردهاند البته بيشتر براي لوكيشنها و آوردن چهرهها متأسفانه؛ نه احياناً خود ماجراگويي و سينمايي شدن. لااقل تهيهكننده فهميده كه طنز، زدن توي سر و كله رُلها، در چارديواري رنگ و رورفته نيست. گرچه بايد براي متن بيشتر وقت ميگذاشت، روايتگري غيرعرفي ميكرد تا قصهاش اينقدر كرخت نباشد و به نوعي آن را به كمدي موقعيت ارتقا ميداد. با اين قصه متوسط، توقع زيادي است از كارگردان كه بخواهد خرق عادت كند. خصوصاً سكانسهاي پاياني «من سالوادور نيستم» مثل صحنه پارتي. مهماني طوري چيده شده كه در ساختار و داستانگويي، به سينما اصلاً نميخورد. لابد نويسنده براي پايانبندي ديگر ذوقش خشكيده و ابتكار عملي نداشته. يا چندسكانس حضور ريوالدو، كه فيلم را زيادي به حاشيه برده و شكل انساني شعارزده داده است. انگار فيلم ديسيپلين واحدي ندارد؛ خودتان مقدمه و مؤخره آن را كنار هم بگذاريد، به روايت جمع وجور ميرسيد؟ پراكندهگويي پس دارد.
خب «من سالوادور نيستم» كجاي كارنامه منوچهر هادي است؟ ميتوان دستگرمي باشد و آزمون و خطا و صرفاً تنوعطلبي اين فيلمساز چون او چنانكه گفتيم در درامسازي باهوشتر است. بقيه كارگردانان نيز، بد نيست هر از گاهي تغيير ذائقه بدهند و ژانرهاي خاص را تجربه كنند حتي براي دل خودشان. جز اينكه بخواهند در يك قالب، بپوسند!
نكته ديگر اينكه اين پروژه سينمايي مثالي بد براي بكارگيري اسپانسر است. نه فيلم به درد تبليغ فلان روغنِ حامياش خورد و نه چرايي حضور اين محصول را در سينما فهميديم. مطمئناً صنعتي كردن سينما يا تبليغات، مساوي استفاده آماتوري از صنعت نيست. يادتان نرود كه اين دو ميتوانند حامي همديگر باشند اما در هدف، بيربطند. در عين حال كمي نيز تبليغ كردن در سينما را ياد بگيريد. در سينماي ما كه اول فيلم را اكران ميكنند بعد تبليغ و جذب مخاطب، «من سالوادور نيستم» سياق ديگري رفته. زماني دست به دامن بازيگري آقاي فوتباليست و حواشي بر سر دستمزد تا همه چيزش، رفت و حالا جريان پاره كردن پوستر و غيره؛ اين نيز بدعتي است لابد. زياده حرفزدن درباره اين پروژه، گزافهگويي است چون فيلمي نه خوب نه بد است. بستگي دارد به اينكه منتقد دربارهاش حرف بزند يا تماشاچي. اين اثر نيز مثل خيل عظيم كارهاي ديگر سينما از پرده كه كنار رفت، بهراحتي و زودي فراموش ميشود. ادعا اگر داشت، كار بيخودي است، شما نيز جدي نگيريد!
منبع: جوان آنلاین
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۰