نگاهی به فیلم «مالاریا» ساخته پرویز شهبازی
در فیلم «مالاریا» شهبازی بدون شناخت درست از دختران شهرستان با تکیه بر عصیان کور علیه معیارهای مذهبی و اخلاقی خانواده اش تصویرگر نقدی اجتماعی در شهر و آرامش ساختگی آن است.
کد خبر: ۸۶۳۳۸۴۷
|
۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۴

به گزارش خبرگزاری بسیج،  پرویز شهبازی مانند کار قبلی خود (دربند) تلاش دارد تا درباره نسل جوان فیلم بسازد و همین امر باعث شده است که این بار هم به سراغ یک دختر برود که به دلیل حضور خانواده متعصب و مذهبی اش مجبور به ترک خانواده می شود. او با پسری که مورد علاقه اش است مرتضی (ساعد سهیلی) به تهران می آید و در به در به دنبال جای خواب می گردند. فیلم به واقعیت تلخ فرار نسل جوان از خانواده و عدم ارتباط درست و منطقی خانواده می‌پردازد اما شخصیت ها به درستی به مخاطب معرفی نمی شوند . فیلمساز  این مهم را گویا به فراموشی سپرده است؛ دختر شهرستانی که در شب اول به دلیل عدم حضور مرتضی مجبور می شود تا صبح در خانه آذرخش بیدار بماند و از ترس پدر و برادرش در یکی از ساک های مخصوص ساز آذرخش پنهان می شود تا راهی به خارج از خانه بیابد چگونه با یک پیشنهاد دختر عمه آذرخش به راحتی خود را به آرایشگر می سپارد! او که از ترس توان نفس کشیدن هم ندارد و وقتی برادرش به ساک حامل دختر نزدیک می شود چشم هایش را با ترس می بندد چگونه خود را به راحتی به دست آرایشگر سپرده و در کسوت یک عروس ظاهر می شود. از سوی دیگر تصویری که از مرتضی ارایه می شود مخاطب را سرگردان می کند،مرتضی که به شدت متعصب است و حنا (ساغر قناعت) را به این دلیل که شبی را به اجبار در خانه آذرخش (آذرخش فراهانی) سرکرده است نمی پذیرد چگونه با میکاپ دختر و تغییر ظاهری اش هیچ مشکلی ندارد!

 

به نظر می رسد فیلمساز قصد دارد از مسایل اجتماعی مبتلا به جامعه فیلم بسازد و شهرستانی ها را دستمایه ارایه این معضلات قرارداده اما از روحیات و رفتار آن ها بی اطلاع است. این دو جوان شهرستانی بهانه ای هستند که فیلمساز دوربینش را به بهانه حضور این دو جوان به سطح  جامعه تهران و نمایش مسایل و مشکلاتی که در این شهر وجود دارد، ببرد و  فرجامی جزء ناامیدی و یاس برای این دو به ارمغان نمی آورد. آذرخش که اهل هنر و موسیقی است فرجامی جز ریختن بیرون اسباب و وسایلش از خانه و گرفتن سرپناهش تصویر نمی شود.  دو جوان فیلم هم تصمیم می گیرند که برای رهایی از وجود پدر مذهبی و متعصب به زندگی ظاهری خود پایان دهند و فارغ از مزاحمت بزرگترها زندگی خود را در جای دیگر ادامه دهند. حنا با توجه به این مهم که گوشزد می کند اصلا شنا بلد نیست خود را به آب می اندازد و هیچ اثری از این دو جوان دیگر دیده نمی شود .

در این فیلم شهبازی  بدون شناخت درست از دختران شهرستان با تکیه بر عصیان کور علیه معیارهای مذهبی و اخلاقی خانواده اش تصویرگر نقدی اجتماعی در شهر و آرامش ساختگی آن است. او در «دربند» هم به سراغ دختری از شهرستان می رود اما شخصیت دختر برای مخاطب قابل درک و جسارتش و حضور در خانه یک دختر غریبه قابل درک بود اما  اتفاقاتی که  پیرامون حنا رخ می دهد برای پشیبرد داستان و ارایه روایت درست و قابل لمس برای مخاطب از عصیان این دختر کافی نیست.

 

در این فیلم شهبازی قصد داردبه خانواده ها هشداری از جنس «نفس عمیق » بدهد اما متاسفانه به دلیل عدم ارایه درست شخصیت ها و روابط  آن ها این هشدار را کمرنگ می کند. «مالاریا» می توانست اثری مناسب برای خانواده باشد که به دلیل گسترش ابزار ارتباطی از فرزندان خود غافل شده اند و جایگاهی در زندگی آن ها ندارند اما شهبازی در این اثر تنها تلاش کرده است که هیجانات جوانان را به رخ بکشد و معضلات پیرامون آن ها در جامعه را گوشزد کند و در نهایت نیز با ارایه پایانی تلخ که تنها نور امید این فیلم به نور خورشید از میان کوه بسنده شده اکتفا می کند در شرایطی که این دو جوان سرنوشتی تراژیک و تلخ را در عنفوان جوانی تنها به دلیل تعصبات خانواده و شرایط جامعه (عدم ارایه اتاق در هتل، مسافرخانه و مجبور شدن پنهان کردن جنسیت دختر و... ) تجربه کردند.

ارسال نظرات