تشییع تاریخی شهید علی هاشمی که مردم قدرشناس خوزستان در کلانشهر اهواز برای او رقم زدند حماسه ماندگاری شد از اتحاد و یکرنگی همه اقوام و جناحها و همه مردم خوزستان.
مظلومیت فرمانده بزرگترین قرارگاه سری سپاه در دوران دفاع مقدس از آنجا مضاعف شد که پس از پایان جنگ تحمیلی سخنی از فرمانده قرارگاه سری نصرت به میان نمیآمد زیرا احتمال میرفت حاج علی اسیر بعثیها باشد و مطرح شدنش در رسانهها هویتش را نزد بعثیها افشا کند.
سردار سرلشکر شهید علی هاشمی در میان همه دوستان همرزمش به خوش اخلاقی، خوش فکری، تواضع و خستگی ناپذیری معروف است و پس از 22 سال به میان مردم شهرش بازگشت و این بار با برگشتش مانند زمان دفاع مقدس که همیشه سبب اتحاد و یگانگی رزمندگان با هر لهجه و قومیتی بود رزمایشی بزرگ از وحدت اقوام را به رخ دشمنان کشید.
مدتها بود در انتظار فرصتی بودیم تا با عارف، برادر سردار علی هاشمی نشستی داشته باشم تا برایمان از سردار خوزستان بگوید سرداری که هم در ایام دفاع به دلیل روحیات شخصی و سری بودن قرارگاه و پس از آن به دلیل مفقودالاثر بودن همچنان گمنام مانده است.
از برادر حاج علی دعوت کردیم تا به این بهانه به بازخوانی زندگی او بپردازیم، اصرار شهید هاشمی بر گمنام بودن در هنگام مبارزه و حتی بعد از شهادت در این مصاحبه هم خود را نشان داد آن جا که بخشهایی از مصاحبه با وجود اینکه با تمام پیش بینیها ضبط شده بود اما از دست رفت.
برادر شهید هم وقتی متوجه شد از این خبر خوشحال شد که تأکیدش بر منتشر نشدن برخی از حرفها ثمر داده تا هنوز سیر گمنامی سردار هاشمی ادامه پیدا کند.
شهید علی هاشمی در سال 1340 در منطقه عامری اهواز به دنیا آمد و تا دوران نوجوانی هم در همان منطقه بودیم. پس از آن پدرم که یک زمین 75 متری در منطقه حصیر آباد اهواز داشت آن را با زحمت زیاد ساخت و به آنجا منتقل شدیم، ما خانواده 10 نفرهای بودیم و به همین دلیل در آن دوران سختیهای زیادی متحمل شدیم.
در دوره نوجوانی علی همه خانوادههای محل ما که تعدادشان هم زیاد نبود از اینکه بچه هایشان با علی دوست هستند، اظهار رضایت میکردند چون پسر آرام و متینی بود.
در زمان فعالیتهای انقلاب شهید هاشمی فعالیتهایی داشت و چندین بار تحت تعقیب مأموران رژیم شاه قرار گرفته بود که خوشبختانه نتوانستند دستگیرش کنند.
مأموران رژیم پهلوی به کوچک و بزرگ رحم نمیکردند اما به نظرم این خواست خدا بود که علی بماند و در دوران دفاع مقدس شرکت کند. مثلا در یکی از تظاهراتها علیه رژیم شاه یکی از مأموران با پا به ساق پای علی زده بود که تا زمان شهادت آثار این ضربه روی ساق پایش مشاهده میشد.
وقتی میگویم خواست خدا بود چون که علی در طول 8 سال دفاع مقدس علی رغم حضور در نقاط مختلف جبهه مجروحیتی نداشت و فقط ترکش کوچکی به وی اصابت کرده بود.
علی در دوره دبیرستان در رشته علوم تجربی درس میخواند و درسش خوب بود، به همین دلیل در رشته پزشکی دانشگاه مشهد قبول شده بود ولی به دلیل آغاز جنگ تحمیلی ادامه تحصیل نداد.
س از پیروزی انقلاب اسلامی شهید هاشمی در کمیته مشغول شد و پس از تشکیل سپاه پاسدران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد.شهید هاشمی مسئول تبلیغات سپاه حمیدیه بود و پس از شهادت رزمنده دلاور شهید نظرآقایی به عنوان مسئول سپاه حمیدیه مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی علی هاشمی در محور «کرخه کور» و «طراح» به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت. با شکل گیری یگان های رزم سپاه او مامور تشکیل تیپ 37 نور شد و با این یگان، در عملیات «الی بیت المقدس» در آزادی خرمشهر سهیم شد. در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ 37 نور منحل شده و علی هاشمی فرمانده سپاه سوسنگرد شد.
از همین سپاه سوسنگرد قرارگاه سری نصرت تشکیل شد و علی در سومین سال جنگ تحمیلی توسط محسن رضایی به فرماندهی این قرارگاه منصوب شد.
بد نیست خاطرهای که برخی از دوستان علی در زمان عضویت در سپاه سوسنگرد بگویم؛ دوستان علی میگفتند شهید هاشمی دستور حفاظت از دام و احشام روستائیان این منطقه را داده بود تا بعد از پایان جنگ این خانوادهها به مشکلی بر نخورند.
در واقع شهید هاشمی خیلی به موضوع رفع محرومیت از مناطق محروم و لقمه حلال توجه داشت، به همین دلیل به موضوع حفاظت از دام عشایر تأکید میکرد.
بعدها هم شهید هاشمی در تیر ماه سال 1366 به فرماندهی «سپاه ششم امام صادق (ع) » منصوب شد که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از «کوشک» تا «چذابه» زیرنظرش بود.