گفتوگو با مريم هاشمي، قهرمان بسیجی ووشوي جهان
قهرمان بسیجی ووشوی جهان در گفتگویی درباره افتخاراتش و دیدار با رهبر انقلاب صحبت کرده است.
به گزارش خبرگزاری بسیج، رؤياي رفتن روي سكو در رقابتهاي بينالمللي را هميشه از كودكي در ذهن ميپروراند اما فكرش را هم نميكرد روزي به واسطه برآورده شدن اين آرزو بتواند رهبر كشورش را ببيند؛ آرزويي كه هميشه برايش آنقدر دور از دسترس بود كه تصورش را هم نميكرد. اما حالا نه يك بار، كه چندين مرتبه توانسته با رهبر كشورش ديدار و حتي خوشرنگترين مدالهايش را به او تقديم كند. مريم هاشمي حالا نه فقط براي كسب خوشرنگترين مدال ووشو بلکه به اهتزاز درآمدن پرچم ايران در دنيا يا پخش سرود ملي كشور كه قبل از هر چيز براي يك گام نزديكتر شدن به رهبرش است مبارزه ميكند. مبارزه ميكند تا بتواند با دست پر به ديدار رهبرش رفته و دعاي خير ایشان را براي خود بگيرد: «هر طلا يك گام مرا به رهبرم نزديكتر ميكند. پس بهترين انگيزه را دارم براي كسب خوشرنگترين مدالها.»
***
چه شد كه از بين تمام رشتههاي ورزشي كه ميتوانستي انتخاب كني به ووشو رو آوردي؟
در واقع ووشو اولين رشته ورزشي من نيست. قبل از ووشو، بسكتبال بازي ميكردم. 10، 12 سالم بود كه به تيم ملي نوجوانان هم دعوت شدم اما به دليل بعد مسافت و شرايط آن زمان، خانوادهام اجازه ندادند راه دور بروم و نتوانستم در تيم ملي حضور پيدا كنم. البته اين تنها دليل كنارهگيريام از بسكتبال نبود. در كل بازيكن خشني بودم و در رشتههاي توپي ميخواستم توپ تنها دست خودم باشد و خودم جلو بروم كه با اين تفكر هم بازي خودم و هم تيم را خراب ميكردم. به همين دليل تصميم گرفتم رشتهاي انفرادي را انتخاب كنم.
ووشو بهترين انتخاب بود؟
نه، ابتدا سراغ كيك بوكسينگ رفتم. در مسابقات كشوري مدال طلا هم گرفتم و به تيم ملي نوجوانان و بعد از آن جوانان هم دعوت شدم. اما متأسفانه در اين رشته به آنچه حقم بود نرسيدم. در حالي كه تا دقيقه 90فيكس بودم، لحظه آخر از بازيكنان بومي تهران كه ذخيره بودند استفاده ميشد و من اعزام نميشدم. ضمن اينكه كيك بوكسينگ مسابقات جهاني رسمي نداشت و ترجيح ميدادم در رشتهاي فعاليت كنم كه مسابقات رسمي داشته باشد.
بعد از چند انتخاب سرانجام توانستي رشته مورد علاقهات را پيدا كني؟
ووشو در كرمانشاه رشته ورزشي جا افتادهاي بود. اكرم طاهري، مربي تيم ملي هم كرمانشاهي بود و اين شرايط را برايم مهياتر ميكرد و سراغ اين رشته رفتم و با كسب طلاي كشوري به تيم ملي جوانان دعوت شدم. فيكس هم شدم اما به دليل اينكه ويزايم آماده نشد، نتوانستم سال 2010 در اولين دور مسابقات جهاني اعزام شوم. در آن مسابقات خديجه آزادپور موفق به كسب طلاي گوانجو شد؛ مدالي كه انگيزههاي مرا بيشتر كرد.
اما يك سال بعد موفق به كسب نخستين طلاي مسابقات جهاني شدي.
اين طلا با مشقت بسيار و البته حمايت زياد به دست آمد. براي مسابقات تركيه من بازيكن ناشناختهاي بودم. تجربه و توانايي بزرگسالان را نداشتم. اما چهار ماه در اردو بودم. خيلي تمرين كرده بودم و انتخاب هم شدم. اما گفتند كه نميتوانم اعزام شوم. با اين وجود رئيس فدراسيون از من حمايت كرد و تصميم گرفتند انتخابي بگذارند. انتخابي بين من و صديقه دريايي برگزار شد. حريفم طلاي جوانان آسيا را داشت و من در مقابل او بيتجربه بودم اما موفق به شكست او شده و اعزام شدم.
اولين حضورت در مسابقات جهاني مصادف با كسب اولين مدال طلا شد.
اين طلا خيلي برايم باارزش بود. براي نخستين بار به عنوان يك بانوي كرمانشاهي موفق به كسب مدال طلا شدم. تا آن زمان و البته هنوز هم هيچ يك از بانوان ورزشكار كرمانشاهي موفق به كسب مدال طلاي مسابقات جهاني نشده بودند. بين بچههاي تيم گيج و گنگ بودم. از مراسم افتتاحيه و اختتاميه سردرنميآوردم. حتي نميدانستم به وقت خواندن سرود بايد به يك سمت خاص بايستيم. با اين وجود آنقدر هميشه از بچگي وقتي ميديدم ورزشكاران ايراني روي سكو ميروند و مدال ميگيرند دوست داشتم اين اتفاق روزي براي من هم بيفتد و آن را براي خودم تصويرسازي كرده بودم كه وقتي روي سكو رفتم و مدال بر گردنم انداختند، يا حتي زماني كه به ايران برگشتيم و وارد فرودگاه شديم انگار براي اولين بارم نبود كه اين صحنهها و اتفاقات برايم رخ ميداد و گويي بارها آن را تجربه كرده بودم. شايد باور نكنيد اما من حتي بارها در خواب هم روي سكو رفته و سرود ملي كشورم را خوانده بودم.
چه شد كه مدالت را به رهبري تقديم كردي؟
مدالآوري من همزمان شد با سفر آقا به كرمانشاه. اين بهترين فرصت و بهانه بود براي تقديم مدالم به آقا. به همين دليل تصميم گرفتم مدالم را براي خوشامدگويي ايشان به كرمانشاه تقديمشان كنم.
گفتي براي آرزوهايت تصويرسازي ميكردي، براي هديه كردن مدالت به رهبر هم تصويرسازي كرده بودي؟
خب من حتي خبر نداشتم كه آقا قرار است به كرمانشاه بيايند. در خصوص همه مسائل زندگي و آرزوهايم تصويرسازي ميكنم اما من حتي تصورش را هم نميكردم كه روزي بتوانم ايشان را از نزديك زيارت كنم يا سعادت داشته باشم كه نتيجه زحماتم و خوشرنگترين مدال را به ايشان تقديم كنم. اين يك آرزو بود برايم اما آرزويي دستنيافتني و هرگز تصورش را هم نميكردم كه چنين روزي را ببينم. البته قطعاً اين تصميم را داشتم كه مدالم را به آقا تقديم كنم اما بهانهاي نداشتم كه حضور ايشان در كرمانشاه بهانه خوبي شد برايم كه نتيجه زحماتم را به ايشان هديه كنم.
چه حسي داشتي وقتي هم به آرزوي كودكيات رسيدي هم به آرزويي كه هرگز تصور نميكردي برآورده شود؟
نميتوانم توصيف كنم. تعريف كردني نيست. به آرزويي رسيده بودم كه هميشه برايم دستنيافتني بود. آقا از من تشكر كردند و اين شيرينترين تشكر زندگي من بود كه روحيه و انگيزه ام را چند برابر كرد. بايد ثابت ميكردم لياقت اين تشكر را دارم.
با اين وجود در مسابقات بعدي موفق نبودي.
خب فكر هديه كردن طلاي بعدي به رهبري انگيزههايم را تقويت ميكرد. اما براي رقابتهاي بعدي شانس خيلي با من يار نبود. در انتخابي دور اول توانستم صديقه دريايي را شكست دهم اما در دور دوم بينيام شكست و باختم و دور سوم هم شكست خوردم. البته نميتوانم بگويم چون بينيام شكست نتوانستم حريفم را ببرم. شايد اگر اين اتفاق هم رخ نميداد نميتوانستم دريايي را شكست دهم چراكه از حق نگذريم، او حريف قدر و خوبي بود. اين باخت اما باعث شد از رقابتهاي ويتنام خط بخورم. قبول اين شكست برايم قابل هضم نبود. چند ساعت گريه كردم تا خوابم برد. اما بعد از چند روز استراحت تصميم گرفتم بار ديگر تمريناتم را از سر بگيرم. با خودم گفتم اگر من روزي چهار ساعت تمرين كردم شايد صديقه دريايي روزي چهار ساعت و 10 دقيقه تمرين كرده كه توانسته موفق شود، پس بايد روزي چهار ساعت و 20 دقيقه تمرين كنم تا بتوانم اين بار موفق شوم.
يكي از انتخابيهاي سختي كه در رقابتهاي بعدي داشتي با خديجه آزادپور بود آن هم در حالي كه انتخابي به دليل همين مصدوميت عقب افتاد.
در واقع خودم درخواست كردم انتخابي عقب بيفتد. فروردين ماه دستم شكست و مجبور بودم با يك دست تمرين كنم. خيلي سخت بود و بعضي روزها درد چنان بر من چيره ميشد كه اشكم درميآمد. هر 15 روز، يك بار هم ميرفتم عكس ميگرفتم ميديدم خوب نشده و به قوت خود باقي است. حتي نميتوانستم كارهاي شخصيام را انجام بدهم. به طوري كه يك روز براي برداشتن در سماور دست ديگرم را هم سوزاندم و نتوانستم تا دو روز تمرين كنم. اول نااميد شدم اما باز توانستم روحيهام را به دست آورم اما دستم تا روز انتخابي هم خوب نشد.
چطور با دست شكسته در انتخابي شركت كردي؟ يعني فدراسيون اين اجازه را داد و ديگر ووشوكاران اعتراضي نداشتند؟
خب اين مسئله را از آنها پنهان كردم. 10 روز قبل از انتخابي از دستم عكس گرفتم اما ديدم به جاي آنكه خوب شده باشد بدتر شده، اول تصميم گرفتم از شركت در انتخابي منصرف شوم اما بعد فكر كردم از اين بدتر چه خواهد شد مگر؟ به همين دليل در انتخابي شركت كردم و گفتم دستم خوب شده. چون اگر ميفهميدند در صورت پيروزي در انتخابي هم اجازه اعزام را به من نميدادند. البته حق هم داشتند، چون فكر ميكردند ممكن است دقيقه 90 كم بياورم.
با وجود مصدوميتي كه پنهان كرده بودي اما پيروز شدي.
خواست خدا بود. معمولاً مسابقات انتخابي طي دو روز برگزار ميشود اما تكليف من بايد در چهار ساعت مشخص ميشد. انتخابي اول را در سه راند باختم. اين برد روحيه و انگيزه آزادپور را افزايش داده بود و من بايد در نيم ساعت ذهنم را آماده جبران ميكردم. در مسابقه بعدي موفق شدم حريف را در دو راند ببرم. حالا من يك راند از آزادپور جلو بودم. بعد از دو مسابقه، ساعت 9:30 دقيقه صبح بود كه رئيس فدراسيون گفت مسابقه بعدي ساعت 18 برگزار ميشود؛ مسابقهاي كه توانستم آن را در دو راند با پيروزي پشت سر بگذارم و فيكس شدم. اما يك مشكل ديگر هم وجود داشت. از بين هفت ووشوكار فيكس، تنها سه نفر ميتوانستند اعزام شوند و من اين بار بايد با صديقه دريايي مبارزه ميكردم كه موفق شدم او را هم در دو راند شكست داده و اعزام شوم.
شكست دادن حريفي چون آزادپور خودش كلي ميتوانست باعث بالا رفتن روحيه و انگيزه مريم هاشمي شود، اين طور نيست؟
بله، خديجه آزادپور يكي از بهترينهاي ووشو است. مبارزه با آزادپور و شكست او برايم يك افتخار است. نام خديجه آزادپور هميشه در وجود من سنگيني ميكرد و ميكند. نميتوان از حق گذشت كه او يكي از بهترينهاست و وقتي از سد يكي از بهترينها ميگذري، اعتماد به نفس خوبي پيدا ميكني.
در دومين مسابقات جهاني مريم هاشمي ديگر آن دختر جوان و بيتجربه نبود كه به قول خودش گيج و گنگ به افتتاحيه، اختتاميه و حتي اجراي مراسم سرود نگاه ميكرد.
همين طور است. اين بار مريم هاشمي تجربه خوبي داشت. ضمن اينكه با سختيهايي كه كشيده بود حاضر نبود به راحتي از خير مدال خوشرنگ مسابقات بگذرد و يك بار ديگر موفق به كسب خوشرنگترين مدال مسابقات شدم و با توجه به اينكه كسب مدال طلا در كوالالامپور با 13 آبان مصاف شده بود، بهانه خوبي داشتم تا در مقابل چشم همه كشورهاي حاضر در مسابقات و در مقابل ديدگان دنيا، مدالم را به رهبر عزيز كشورم تقديم كنم. مبارزه با استكبار جهاني دليل خوبي بود تا مدالم را تقديم رهبري كنم و يك بار ديگر با غرور و افتخار بگويم كه مريم هاشمي يك بانوي ايراني و ولايتمدار است و دسترنج خودش را با غرور و افتخار تقديم رهبر كشورش ميكند.
اين مدال يك بار ديگر فرصت ديدار با رهبري را براي مريم هاشمي به دنبال داشت.
بله، به ايران كه رسيدم، به بيت دعوت شدم و به ديدار آقا رفتم. البته تقديم مدالم به رهبري به مزاج خيليها خوش نيامد. امريكاييها اين مسئله را دستاويزي كرده بودند براي انتقادهايي كه البته از نظر من ارزشي نداشت. در اولين ديدارم با آقا گفته بودم ايشان فرمانده و من سرباز ايشان هستم كه رفته بودم پيروزيام را تقديمشان كنم و تا زماني كه توان داشته باشم چون سرباز، در ركابشان خواهم بود. اما آنها كاريكاتورهاي زيادي از من كشيدند در حال تقديم مدال به رهبري ولی به آقا هم گفتم برايم مهم نيست كه دشمنان چه ميگويند، برايم نظر رهبرم مهم است و همين كه ايشان از من به عنوان يك بانوي مسلمان ايراني رضايت داشتند و گفتند: «شما با نمايش شخصيت و هويت زن مسلمان ايراني نشان داديد كه در ميادين ورزشي نيز يك زن مسلمان ميتواند با حفظ حجاب و حدود ديني، حضوري مقتدر و عزتآفرين داشته باشد. خدا را به خاطر وجود جواناني همانند شما شكر ميكنم» كافي است و به آن افتخار ميكنم. ذهنيت آنها دقيقاً بر عكس ذهنيت رهبرم و كشورم است. اگر من براي آنها يك كاريكاتورم ولي براي كشورم و در دل رهبرم سيماي آبرومندي دارم و اين براي من كافي است.
در واقع امريكاييها داشتند با بانوي ووشوكار ايراني مچ ميانداختند.
درست است اما شايد نميدانستند اعتقاد من قلبي است و در هر جايگاهي كه باشم به ولايتمداريام افتخار ميكنم به همين دليل هم مقابل چشم ديدگان دنيا به اين مسئله اشاره كرده و مدالم را تقديم رهبرم كردم. چراكه همانطور كه آقا فرمودند، يكي از برنامههاي ثابت جنگ رواني دشمنان عليه جمهوري اسلامي، القاي اين ادعاي نادرست است كه نخبگان عرصههاي مختلف با نظام اسلامي ميانهاي ندارند. اما خوشحالم كه با تقديم مدالم به آقا، وابستگيام به نظام اسلامي را از يك سكوي جهاني اعلام كردم. اما برايم جالب بود، مريم هاشمي، به عنوان يك بانوي ايراني توانسته آنقدر دشمنان ايران و امريكاييها را با رفتارش آزار دهد كه عليه او كاريكاتور ميكشند.
باتوجه به روندي كه در پيش گرفته بودي، همه انتظار كسب طلاي جام جهاني 2014 را داشتند اما نقره گرفتي.
بايد واقعيت را گفت، در آن مسابقات تنها فيناليست بازيكن وزن من، خودم بودم. ضعيف هم بودم. يك ماه در چين در سرماي زياد تمرين كرده بودم و سرماخوردگي هم داشتم. دستم هم آسيب ديده بود. علاوه بر آن جو سالن خيلي عجيب بود. تاكنون با حريفي از ميزبان مبارزه نكرده بودم و اولين بار بود چنين ديداري را تجربه ميكردم. البته در اين مبارزه با ناداوري هم مواجه شدم اما خودم هم خوب نبودم و اگر امتياز خوبي ميگرفتم، ناداوري نميتوانست مانع به دست آوردن طلا شود. اما اختلافم تنها يكي دو امتياز بود و ضعف خودم، ناداوري و شرايط سالن همه دست به دست هم داد تا نقره بگيرم. بعد از آن خيليها گفتند مدالت را به آقا تقديم كن اما قبول نكردم چون تنها طلا را لايق تقديم كردن به رهبرم ميدانستم پس زير بار نرفتم.
چه شد كه اينچئون را از دست دادي؟
براي اينچئون فقط در دو وزن 52 و 62 انتخابي داشتيم. هر شش ووشوكار نامي و طلاييهاي جهان و آسيا هم در يك وزن بودند. در بازي اول صديقه دريايي را بردم اما در مسابقات بعدي به آزادپور و منصوريان باختم و اينچئون را از دست دادم و آنهايي كه بهتر از من بودند راهي شدند.
مسابقات جام جهاني كوچك 2015 با يك اتفاق جالب همراه بود. مريم هاشمي توانست حريفش را با امتيازي بسيار بالا و قبل از پايان زمان قانوني بازي شكست دهد.
براي من فقط طلا، مدال بود. به همين دليل مسابقات جهاني كه نقره گرفته بودم و اينچئون كه حذف شده بودم هر دو ناكامي محسوب ميشد. پس بايد براي جبران تلاش بيشتري ميكردم. حريفم اين بار هم خديجه آزادپور بود كه موفق شدم با پيروزي در دو راند، بدون انتخابي ديگري اعزام شوم. در جام جهاني كوچك حريفاني از قزاقستان، روماني و ايتاليا را شكست داده و به فينال رسيدم. در اين مرحله با حريفي از چك مبارزه داشتم كه توانستم او را با 21 امتياز بيشتر، قبل از پايان زمان قانوني بازي شكست دهم كه اين اتفاق نادري در نوع خود بود و باز با توجه به هفته بسيج، به عنوان يك پاسدار مدالم را به رهبرم تقديم كردم.
حرف اول را در ووشو چين ميزند، به طوري كه مربيان تيم ايران هم چيني هستند، فكر ميكني روزي ووشوی ايران به چين برسد؟ يا ووشوكاراني چون مريم هاشمي ميتوانند جاي مربيان چيني را بگيرند؟
من شخصاً علاقهاي به مربيگري ندارم، هنوز هم فرصت رويارويي با ورزشكاران چيني را نداشتهام اما تنها ورزشكاري كه چينيها را زده خديجه آزادپور است و من، خديجه آزادپور را شكست داده ام. نميگويم صد در صد اما شايد من هم روزي چينيها را شكست دهم. ورزشكاران چيني هم دو دست و دو پا دارند و من هم دارم. اما من لجبازي دارم كه شايد آنها نداشته باشند. چينيها در ووشو حرفهاي زيادي براي گفتن دارند اما اين را ميدانم كه خواستن توانستن است و با تمرين و تلاش هر كاري ميتوان كرد حتي اگر از سد راه برداشتن چينيها باشد.
يكي از سؤالهايي كه هميشه از بانوان ورزشكار ايراني پرسيده ميشود در خصوص حجاب آنهاست. تمرين كردن و مسابقه دادن با حجاب سخت نيست؟
به نظرم حجاب محدوديت نيست، حجاب محبوبيت است، حجاب عفت و اقتدار است، ما ميگوييم حضرت فاطمه زهرا (س) الگويمان است و با همين شعار پيش رفتيم، با همين حجاب در عرصه جهاني رفتيم و با كشورهاي بدون حجاب رقابت كرديم. اگر ما مانعي داشتيم چرا طلا گرفتيم، اگر ما مانعي داشتيم چرا سكوي اول براي ما بود، اتفاقاً ما چون حجاب داشتيم و چون متوسل به ائمه (ع) و خدا ميشويم، پلههايي را كه بايد براي سكوي قهرماني قدم برداريم خيلي كمتر و راحتتر طي ميكنيم. نميگويم سخت نيست. سخت است. تمرين كردن و مسابقه دادن با يك كلاه و وزن اضافي كار سختي است، خصوصاً كه زير آن يك كلاه چسبان ديگر نيز هست كه ممكن است حتي احساس خفگي كني. اما، يك لحظه كه به الگوي واقعي قلب و دلت كه فكر ميكني، به فاطمه زهرا(س) و ايمان قلبيات، ديگر سخت كه نيست هيچ، احساس شيفتگي هم هست. انسان به همه چيز عادت ميكند، هم به خوبي و هم به بدي، اما كدام بهتر است؟ كدام در شأن اوست، اين مهم است.
برخورد ورزشكاران ديگر با ورزشكاران محجبه ايراني چطور است؟
دنيا اين مسئله را پذيرفته. بانوي ايراني را با حجابي كه دارد پذيرفته، اين واقعيت ماست. ضمن اينكه حال همه با ديده احترام مينگرند چراكه واقعيت را ديدهاند نه آنچه كه تبليغات سوء بوده و براي تخريب بانوي مسلمان ايراني. بانوي ورزشكار ايراني با حجاب اسلامي ديگر براي كسي عجيب كه نيست هيچ، الگو هم هست. پيش از اين تنها ورزشكاران ايراني با حجاب بازي ميكردند اما حالا بسياري از ورزشكاران كشورهاي مصر و تركيه و... هم از ما تبعيت ميكنند و ورزش به سنگري براي بانوي ايراني تبديل شده است.
خصوصاً براي مريم هاشمي به عنوان يك بانوي ورزشكار بسيجي.
من يك پاسدار و بسيجي هستم. به اين افتخار ميكنم. روزي بسيجيهاي كشورم جانشان را در سنگرها دادند و امروز من و امثال من، در اين سنگر اما با همان هدف ميجنگيم. اتفاقاً چند روز قبل كه به كرمانشاه بازگشتم، نذر كرده بودم قبل از خانه، راهي مزار شهدا شوم. براي تجديد ميثاق با آنها و تأكيد اينكه تا آخرين نفس در سنگري كه هستم ميجنگم براي حفظ حرمتها و آنچه كه آنان خونشان را بابت حفظش دادند. از من پرسيدند چرا اول به مزار شهدا رفتم، گفتم مگر آنها كه رفتند از من پرسيدند چرا بروم كه من امروز براي آمدن پيش آنها دنبال چرا باشم؟
فكر ميكني ميتوان در قامت يك ورزشكار بسيجي راهي را رفت كه شهداي وطن سالها قبل در جبهههاي حق عليه باطل طي كردهاند؟
چراكه نه. من در درجه اول يك پاسدارم. يك بسيجي ورزشكار كه در سنگري كه هستم براي خاك و پرچم كشورم ميجنگم و تا آخرين نفس از پا نمينشينم. اما هرگز فراموش نميكنم. در چه جايگاهي هستم و چه حرمتي را بايد حفظ كنم بايد هميشه و در هر مقطع و سكويي كه هستم اين مسئله را به ياد داشته باشم كه چه گلهايي رفتند تا من امروز بتوانم براي كشورم طلا بياورم و پرچم آن را بر فراز دنيا به اهتزاز درآورم. بايد قدردان اين لحظاتي كه آنها با خون خود برايم مهيا كردند باشم و هميشه حرمت خونشان را نگه دارم.
مريم هاشمي را با طلاهايش در ووشو ميشناسند اما انگار راگبي هم كار ميكني.
بله در تيم ملي راگبي هم هستم. اولين اعزام من نيز با راگبي بود. به ايتاليا رفته بوديم و در مسابقات چهارجانبه دوم شديم و نقره گرفتيم اما چون اسپانسر مسابقات نوشيدني غيراسلامي بود از حضور در مراسم سر باز زده و به كشور بازگشتيم. دومين اعزام ما نيز سال 2014 بود كه در راه رسيدن به المپيك اعزام شديم اما هفتم شديم و از كسب سهميه المپيك ريو بازمانديم. اما تصميم دارم تنها روي ووشو تمركز كنم. چون ووشو رشتهاي است كه اگر يك روز تمرين نكنيم، حتماً يكي دو امتياز از حريف عقب ميمانيم.
آرزوي مريم هاشمي چيست؟
حالا ديگر تنها آرزويم خوشحالي و شادي رهبرم و خانوادهام است. از بچگي آرزو داشتم روي سكوهاي جهاني بروم كه رفتم. واليباليستهاي ايراني كه بازي ميكردند و برنده ميشدند شادي را در صورت پدر و مادرم ميديدم و حالا ميدانم اين شادي وقتي من برنده ميشوم و مدال ميگيرم بيشتر ميشود. به آرزوهايم رسيدهام. ديدن رهبرم، كسب مدال طلا و ايستادن بر سكوهاي جهاني. در اين راه گام برميدارم و براي خوشحالي آنها و سربلندي كشورم تلاش ميكنم. اين همه آرزوي مريم هاشمي است.
***
چه شد كه از بين تمام رشتههاي ورزشي كه ميتوانستي انتخاب كني به ووشو رو آوردي؟
در واقع ووشو اولين رشته ورزشي من نيست. قبل از ووشو، بسكتبال بازي ميكردم. 10، 12 سالم بود كه به تيم ملي نوجوانان هم دعوت شدم اما به دليل بعد مسافت و شرايط آن زمان، خانوادهام اجازه ندادند راه دور بروم و نتوانستم در تيم ملي حضور پيدا كنم. البته اين تنها دليل كنارهگيريام از بسكتبال نبود. در كل بازيكن خشني بودم و در رشتههاي توپي ميخواستم توپ تنها دست خودم باشد و خودم جلو بروم كه با اين تفكر هم بازي خودم و هم تيم را خراب ميكردم. به همين دليل تصميم گرفتم رشتهاي انفرادي را انتخاب كنم.
ووشو بهترين انتخاب بود؟
نه، ابتدا سراغ كيك بوكسينگ رفتم. در مسابقات كشوري مدال طلا هم گرفتم و به تيم ملي نوجوانان و بعد از آن جوانان هم دعوت شدم. اما متأسفانه در اين رشته به آنچه حقم بود نرسيدم. در حالي كه تا دقيقه 90فيكس بودم، لحظه آخر از بازيكنان بومي تهران كه ذخيره بودند استفاده ميشد و من اعزام نميشدم. ضمن اينكه كيك بوكسينگ مسابقات جهاني رسمي نداشت و ترجيح ميدادم در رشتهاي فعاليت كنم كه مسابقات رسمي داشته باشد.
بعد از چند انتخاب سرانجام توانستي رشته مورد علاقهات را پيدا كني؟
ووشو در كرمانشاه رشته ورزشي جا افتادهاي بود. اكرم طاهري، مربي تيم ملي هم كرمانشاهي بود و اين شرايط را برايم مهياتر ميكرد و سراغ اين رشته رفتم و با كسب طلاي كشوري به تيم ملي جوانان دعوت شدم. فيكس هم شدم اما به دليل اينكه ويزايم آماده نشد، نتوانستم سال 2010 در اولين دور مسابقات جهاني اعزام شوم. در آن مسابقات خديجه آزادپور موفق به كسب طلاي گوانجو شد؛ مدالي كه انگيزههاي مرا بيشتر كرد.
اما يك سال بعد موفق به كسب نخستين طلاي مسابقات جهاني شدي.
اين طلا با مشقت بسيار و البته حمايت زياد به دست آمد. براي مسابقات تركيه من بازيكن ناشناختهاي بودم. تجربه و توانايي بزرگسالان را نداشتم. اما چهار ماه در اردو بودم. خيلي تمرين كرده بودم و انتخاب هم شدم. اما گفتند كه نميتوانم اعزام شوم. با اين وجود رئيس فدراسيون از من حمايت كرد و تصميم گرفتند انتخابي بگذارند. انتخابي بين من و صديقه دريايي برگزار شد. حريفم طلاي جوانان آسيا را داشت و من در مقابل او بيتجربه بودم اما موفق به شكست او شده و اعزام شدم.
اولين حضورت در مسابقات جهاني مصادف با كسب اولين مدال طلا شد.
اين طلا خيلي برايم باارزش بود. براي نخستين بار به عنوان يك بانوي كرمانشاهي موفق به كسب مدال طلا شدم. تا آن زمان و البته هنوز هم هيچ يك از بانوان ورزشكار كرمانشاهي موفق به كسب مدال طلاي مسابقات جهاني نشده بودند. بين بچههاي تيم گيج و گنگ بودم. از مراسم افتتاحيه و اختتاميه سردرنميآوردم. حتي نميدانستم به وقت خواندن سرود بايد به يك سمت خاص بايستيم. با اين وجود آنقدر هميشه از بچگي وقتي ميديدم ورزشكاران ايراني روي سكو ميروند و مدال ميگيرند دوست داشتم اين اتفاق روزي براي من هم بيفتد و آن را براي خودم تصويرسازي كرده بودم كه وقتي روي سكو رفتم و مدال بر گردنم انداختند، يا حتي زماني كه به ايران برگشتيم و وارد فرودگاه شديم انگار براي اولين بارم نبود كه اين صحنهها و اتفاقات برايم رخ ميداد و گويي بارها آن را تجربه كرده بودم. شايد باور نكنيد اما من حتي بارها در خواب هم روي سكو رفته و سرود ملي كشورم را خوانده بودم.
چه شد كه مدالت را به رهبري تقديم كردي؟
مدالآوري من همزمان شد با سفر آقا به كرمانشاه. اين بهترين فرصت و بهانه بود براي تقديم مدالم به آقا. به همين دليل تصميم گرفتم مدالم را براي خوشامدگويي ايشان به كرمانشاه تقديمشان كنم.
گفتي براي آرزوهايت تصويرسازي ميكردي، براي هديه كردن مدالت به رهبر هم تصويرسازي كرده بودي؟
خب من حتي خبر نداشتم كه آقا قرار است به كرمانشاه بيايند. در خصوص همه مسائل زندگي و آرزوهايم تصويرسازي ميكنم اما من حتي تصورش را هم نميكردم كه روزي بتوانم ايشان را از نزديك زيارت كنم يا سعادت داشته باشم كه نتيجه زحماتم و خوشرنگترين مدال را به ايشان تقديم كنم. اين يك آرزو بود برايم اما آرزويي دستنيافتني و هرگز تصورش را هم نميكردم كه چنين روزي را ببينم. البته قطعاً اين تصميم را داشتم كه مدالم را به آقا تقديم كنم اما بهانهاي نداشتم كه حضور ايشان در كرمانشاه بهانه خوبي شد برايم كه نتيجه زحماتم را به ايشان هديه كنم.
چه حسي داشتي وقتي هم به آرزوي كودكيات رسيدي هم به آرزويي كه هرگز تصور نميكردي برآورده شود؟
نميتوانم توصيف كنم. تعريف كردني نيست. به آرزويي رسيده بودم كه هميشه برايم دستنيافتني بود. آقا از من تشكر كردند و اين شيرينترين تشكر زندگي من بود كه روحيه و انگيزه ام را چند برابر كرد. بايد ثابت ميكردم لياقت اين تشكر را دارم.
با اين وجود در مسابقات بعدي موفق نبودي.
خب فكر هديه كردن طلاي بعدي به رهبري انگيزههايم را تقويت ميكرد. اما براي رقابتهاي بعدي شانس خيلي با من يار نبود. در انتخابي دور اول توانستم صديقه دريايي را شكست دهم اما در دور دوم بينيام شكست و باختم و دور سوم هم شكست خوردم. البته نميتوانم بگويم چون بينيام شكست نتوانستم حريفم را ببرم. شايد اگر اين اتفاق هم رخ نميداد نميتوانستم دريايي را شكست دهم چراكه از حق نگذريم، او حريف قدر و خوبي بود. اين باخت اما باعث شد از رقابتهاي ويتنام خط بخورم. قبول اين شكست برايم قابل هضم نبود. چند ساعت گريه كردم تا خوابم برد. اما بعد از چند روز استراحت تصميم گرفتم بار ديگر تمريناتم را از سر بگيرم. با خودم گفتم اگر من روزي چهار ساعت تمرين كردم شايد صديقه دريايي روزي چهار ساعت و 10 دقيقه تمرين كرده كه توانسته موفق شود، پس بايد روزي چهار ساعت و 20 دقيقه تمرين كنم تا بتوانم اين بار موفق شوم.
يكي از انتخابيهاي سختي كه در رقابتهاي بعدي داشتي با خديجه آزادپور بود آن هم در حالي كه انتخابي به دليل همين مصدوميت عقب افتاد.
در واقع خودم درخواست كردم انتخابي عقب بيفتد. فروردين ماه دستم شكست و مجبور بودم با يك دست تمرين كنم. خيلي سخت بود و بعضي روزها درد چنان بر من چيره ميشد كه اشكم درميآمد. هر 15 روز، يك بار هم ميرفتم عكس ميگرفتم ميديدم خوب نشده و به قوت خود باقي است. حتي نميتوانستم كارهاي شخصيام را انجام بدهم. به طوري كه يك روز براي برداشتن در سماور دست ديگرم را هم سوزاندم و نتوانستم تا دو روز تمرين كنم. اول نااميد شدم اما باز توانستم روحيهام را به دست آورم اما دستم تا روز انتخابي هم خوب نشد.
چطور با دست شكسته در انتخابي شركت كردي؟ يعني فدراسيون اين اجازه را داد و ديگر ووشوكاران اعتراضي نداشتند؟
خب اين مسئله را از آنها پنهان كردم. 10 روز قبل از انتخابي از دستم عكس گرفتم اما ديدم به جاي آنكه خوب شده باشد بدتر شده، اول تصميم گرفتم از شركت در انتخابي منصرف شوم اما بعد فكر كردم از اين بدتر چه خواهد شد مگر؟ به همين دليل در انتخابي شركت كردم و گفتم دستم خوب شده. چون اگر ميفهميدند در صورت پيروزي در انتخابي هم اجازه اعزام را به من نميدادند. البته حق هم داشتند، چون فكر ميكردند ممكن است دقيقه 90 كم بياورم.
با وجود مصدوميتي كه پنهان كرده بودي اما پيروز شدي.
خواست خدا بود. معمولاً مسابقات انتخابي طي دو روز برگزار ميشود اما تكليف من بايد در چهار ساعت مشخص ميشد. انتخابي اول را در سه راند باختم. اين برد روحيه و انگيزه آزادپور را افزايش داده بود و من بايد در نيم ساعت ذهنم را آماده جبران ميكردم. در مسابقه بعدي موفق شدم حريف را در دو راند ببرم. حالا من يك راند از آزادپور جلو بودم. بعد از دو مسابقه، ساعت 9:30 دقيقه صبح بود كه رئيس فدراسيون گفت مسابقه بعدي ساعت 18 برگزار ميشود؛ مسابقهاي كه توانستم آن را در دو راند با پيروزي پشت سر بگذارم و فيكس شدم. اما يك مشكل ديگر هم وجود داشت. از بين هفت ووشوكار فيكس، تنها سه نفر ميتوانستند اعزام شوند و من اين بار بايد با صديقه دريايي مبارزه ميكردم كه موفق شدم او را هم در دو راند شكست داده و اعزام شوم.
شكست دادن حريفي چون آزادپور خودش كلي ميتوانست باعث بالا رفتن روحيه و انگيزه مريم هاشمي شود، اين طور نيست؟
بله، خديجه آزادپور يكي از بهترينهاي ووشو است. مبارزه با آزادپور و شكست او برايم يك افتخار است. نام خديجه آزادپور هميشه در وجود من سنگيني ميكرد و ميكند. نميتوان از حق گذشت كه او يكي از بهترينهاست و وقتي از سد يكي از بهترينها ميگذري، اعتماد به نفس خوبي پيدا ميكني.
در دومين مسابقات جهاني مريم هاشمي ديگر آن دختر جوان و بيتجربه نبود كه به قول خودش گيج و گنگ به افتتاحيه، اختتاميه و حتي اجراي مراسم سرود نگاه ميكرد.
همين طور است. اين بار مريم هاشمي تجربه خوبي داشت. ضمن اينكه با سختيهايي كه كشيده بود حاضر نبود به راحتي از خير مدال خوشرنگ مسابقات بگذرد و يك بار ديگر موفق به كسب خوشرنگترين مدال مسابقات شدم و با توجه به اينكه كسب مدال طلا در كوالالامپور با 13 آبان مصاف شده بود، بهانه خوبي داشتم تا در مقابل چشم همه كشورهاي حاضر در مسابقات و در مقابل ديدگان دنيا، مدالم را به رهبر عزيز كشورم تقديم كنم. مبارزه با استكبار جهاني دليل خوبي بود تا مدالم را تقديم رهبري كنم و يك بار ديگر با غرور و افتخار بگويم كه مريم هاشمي يك بانوي ايراني و ولايتمدار است و دسترنج خودش را با غرور و افتخار تقديم رهبر كشورش ميكند.
اين مدال يك بار ديگر فرصت ديدار با رهبري را براي مريم هاشمي به دنبال داشت.
بله، به ايران كه رسيدم، به بيت دعوت شدم و به ديدار آقا رفتم. البته تقديم مدالم به رهبري به مزاج خيليها خوش نيامد. امريكاييها اين مسئله را دستاويزي كرده بودند براي انتقادهايي كه البته از نظر من ارزشي نداشت. در اولين ديدارم با آقا گفته بودم ايشان فرمانده و من سرباز ايشان هستم كه رفته بودم پيروزيام را تقديمشان كنم و تا زماني كه توان داشته باشم چون سرباز، در ركابشان خواهم بود. اما آنها كاريكاتورهاي زيادي از من كشيدند در حال تقديم مدال به رهبري ولی به آقا هم گفتم برايم مهم نيست كه دشمنان چه ميگويند، برايم نظر رهبرم مهم است و همين كه ايشان از من به عنوان يك بانوي مسلمان ايراني رضايت داشتند و گفتند: «شما با نمايش شخصيت و هويت زن مسلمان ايراني نشان داديد كه در ميادين ورزشي نيز يك زن مسلمان ميتواند با حفظ حجاب و حدود ديني، حضوري مقتدر و عزتآفرين داشته باشد. خدا را به خاطر وجود جواناني همانند شما شكر ميكنم» كافي است و به آن افتخار ميكنم. ذهنيت آنها دقيقاً بر عكس ذهنيت رهبرم و كشورم است. اگر من براي آنها يك كاريكاتورم ولي براي كشورم و در دل رهبرم سيماي آبرومندي دارم و اين براي من كافي است.
در واقع امريكاييها داشتند با بانوي ووشوكار ايراني مچ ميانداختند.
درست است اما شايد نميدانستند اعتقاد من قلبي است و در هر جايگاهي كه باشم به ولايتمداريام افتخار ميكنم به همين دليل هم مقابل چشم ديدگان دنيا به اين مسئله اشاره كرده و مدالم را تقديم رهبرم كردم. چراكه همانطور كه آقا فرمودند، يكي از برنامههاي ثابت جنگ رواني دشمنان عليه جمهوري اسلامي، القاي اين ادعاي نادرست است كه نخبگان عرصههاي مختلف با نظام اسلامي ميانهاي ندارند. اما خوشحالم كه با تقديم مدالم به آقا، وابستگيام به نظام اسلامي را از يك سكوي جهاني اعلام كردم. اما برايم جالب بود، مريم هاشمي، به عنوان يك بانوي ايراني توانسته آنقدر دشمنان ايران و امريكاييها را با رفتارش آزار دهد كه عليه او كاريكاتور ميكشند.
باتوجه به روندي كه در پيش گرفته بودي، همه انتظار كسب طلاي جام جهاني 2014 را داشتند اما نقره گرفتي.
بايد واقعيت را گفت، در آن مسابقات تنها فيناليست بازيكن وزن من، خودم بودم. ضعيف هم بودم. يك ماه در چين در سرماي زياد تمرين كرده بودم و سرماخوردگي هم داشتم. دستم هم آسيب ديده بود. علاوه بر آن جو سالن خيلي عجيب بود. تاكنون با حريفي از ميزبان مبارزه نكرده بودم و اولين بار بود چنين ديداري را تجربه ميكردم. البته در اين مبارزه با ناداوري هم مواجه شدم اما خودم هم خوب نبودم و اگر امتياز خوبي ميگرفتم، ناداوري نميتوانست مانع به دست آوردن طلا شود. اما اختلافم تنها يكي دو امتياز بود و ضعف خودم، ناداوري و شرايط سالن همه دست به دست هم داد تا نقره بگيرم. بعد از آن خيليها گفتند مدالت را به آقا تقديم كن اما قبول نكردم چون تنها طلا را لايق تقديم كردن به رهبرم ميدانستم پس زير بار نرفتم.
چه شد كه اينچئون را از دست دادي؟
براي اينچئون فقط در دو وزن 52 و 62 انتخابي داشتيم. هر شش ووشوكار نامي و طلاييهاي جهان و آسيا هم در يك وزن بودند. در بازي اول صديقه دريايي را بردم اما در مسابقات بعدي به آزادپور و منصوريان باختم و اينچئون را از دست دادم و آنهايي كه بهتر از من بودند راهي شدند.
مسابقات جام جهاني كوچك 2015 با يك اتفاق جالب همراه بود. مريم هاشمي توانست حريفش را با امتيازي بسيار بالا و قبل از پايان زمان قانوني بازي شكست دهد.
براي من فقط طلا، مدال بود. به همين دليل مسابقات جهاني كه نقره گرفته بودم و اينچئون كه حذف شده بودم هر دو ناكامي محسوب ميشد. پس بايد براي جبران تلاش بيشتري ميكردم. حريفم اين بار هم خديجه آزادپور بود كه موفق شدم با پيروزي در دو راند، بدون انتخابي ديگري اعزام شوم. در جام جهاني كوچك حريفاني از قزاقستان، روماني و ايتاليا را شكست داده و به فينال رسيدم. در اين مرحله با حريفي از چك مبارزه داشتم كه توانستم او را با 21 امتياز بيشتر، قبل از پايان زمان قانوني بازي شكست دهم كه اين اتفاق نادري در نوع خود بود و باز با توجه به هفته بسيج، به عنوان يك پاسدار مدالم را به رهبرم تقديم كردم.
حرف اول را در ووشو چين ميزند، به طوري كه مربيان تيم ايران هم چيني هستند، فكر ميكني روزي ووشوی ايران به چين برسد؟ يا ووشوكاراني چون مريم هاشمي ميتوانند جاي مربيان چيني را بگيرند؟
من شخصاً علاقهاي به مربيگري ندارم، هنوز هم فرصت رويارويي با ورزشكاران چيني را نداشتهام اما تنها ورزشكاري كه چينيها را زده خديجه آزادپور است و من، خديجه آزادپور را شكست داده ام. نميگويم صد در صد اما شايد من هم روزي چينيها را شكست دهم. ورزشكاران چيني هم دو دست و دو پا دارند و من هم دارم. اما من لجبازي دارم كه شايد آنها نداشته باشند. چينيها در ووشو حرفهاي زيادي براي گفتن دارند اما اين را ميدانم كه خواستن توانستن است و با تمرين و تلاش هر كاري ميتوان كرد حتي اگر از سد راه برداشتن چينيها باشد.
يكي از سؤالهايي كه هميشه از بانوان ورزشكار ايراني پرسيده ميشود در خصوص حجاب آنهاست. تمرين كردن و مسابقه دادن با حجاب سخت نيست؟
به نظرم حجاب محدوديت نيست، حجاب محبوبيت است، حجاب عفت و اقتدار است، ما ميگوييم حضرت فاطمه زهرا (س) الگويمان است و با همين شعار پيش رفتيم، با همين حجاب در عرصه جهاني رفتيم و با كشورهاي بدون حجاب رقابت كرديم. اگر ما مانعي داشتيم چرا طلا گرفتيم، اگر ما مانعي داشتيم چرا سكوي اول براي ما بود، اتفاقاً ما چون حجاب داشتيم و چون متوسل به ائمه (ع) و خدا ميشويم، پلههايي را كه بايد براي سكوي قهرماني قدم برداريم خيلي كمتر و راحتتر طي ميكنيم. نميگويم سخت نيست. سخت است. تمرين كردن و مسابقه دادن با يك كلاه و وزن اضافي كار سختي است، خصوصاً كه زير آن يك كلاه چسبان ديگر نيز هست كه ممكن است حتي احساس خفگي كني. اما، يك لحظه كه به الگوي واقعي قلب و دلت كه فكر ميكني، به فاطمه زهرا(س) و ايمان قلبيات، ديگر سخت كه نيست هيچ، احساس شيفتگي هم هست. انسان به همه چيز عادت ميكند، هم به خوبي و هم به بدي، اما كدام بهتر است؟ كدام در شأن اوست، اين مهم است.
برخورد ورزشكاران ديگر با ورزشكاران محجبه ايراني چطور است؟
دنيا اين مسئله را پذيرفته. بانوي ايراني را با حجابي كه دارد پذيرفته، اين واقعيت ماست. ضمن اينكه حال همه با ديده احترام مينگرند چراكه واقعيت را ديدهاند نه آنچه كه تبليغات سوء بوده و براي تخريب بانوي مسلمان ايراني. بانوي ورزشكار ايراني با حجاب اسلامي ديگر براي كسي عجيب كه نيست هيچ، الگو هم هست. پيش از اين تنها ورزشكاران ايراني با حجاب بازي ميكردند اما حالا بسياري از ورزشكاران كشورهاي مصر و تركيه و... هم از ما تبعيت ميكنند و ورزش به سنگري براي بانوي ايراني تبديل شده است.
خصوصاً براي مريم هاشمي به عنوان يك بانوي ورزشكار بسيجي.
من يك پاسدار و بسيجي هستم. به اين افتخار ميكنم. روزي بسيجيهاي كشورم جانشان را در سنگرها دادند و امروز من و امثال من، در اين سنگر اما با همان هدف ميجنگيم. اتفاقاً چند روز قبل كه به كرمانشاه بازگشتم، نذر كرده بودم قبل از خانه، راهي مزار شهدا شوم. براي تجديد ميثاق با آنها و تأكيد اينكه تا آخرين نفس در سنگري كه هستم ميجنگم براي حفظ حرمتها و آنچه كه آنان خونشان را بابت حفظش دادند. از من پرسيدند چرا اول به مزار شهدا رفتم، گفتم مگر آنها كه رفتند از من پرسيدند چرا بروم كه من امروز براي آمدن پيش آنها دنبال چرا باشم؟
فكر ميكني ميتوان در قامت يك ورزشكار بسيجي راهي را رفت كه شهداي وطن سالها قبل در جبهههاي حق عليه باطل طي كردهاند؟
چراكه نه. من در درجه اول يك پاسدارم. يك بسيجي ورزشكار كه در سنگري كه هستم براي خاك و پرچم كشورم ميجنگم و تا آخرين نفس از پا نمينشينم. اما هرگز فراموش نميكنم. در چه جايگاهي هستم و چه حرمتي را بايد حفظ كنم بايد هميشه و در هر مقطع و سكويي كه هستم اين مسئله را به ياد داشته باشم كه چه گلهايي رفتند تا من امروز بتوانم براي كشورم طلا بياورم و پرچم آن را بر فراز دنيا به اهتزاز درآورم. بايد قدردان اين لحظاتي كه آنها با خون خود برايم مهيا كردند باشم و هميشه حرمت خونشان را نگه دارم.
مريم هاشمي را با طلاهايش در ووشو ميشناسند اما انگار راگبي هم كار ميكني.
بله در تيم ملي راگبي هم هستم. اولين اعزام من نيز با راگبي بود. به ايتاليا رفته بوديم و در مسابقات چهارجانبه دوم شديم و نقره گرفتيم اما چون اسپانسر مسابقات نوشيدني غيراسلامي بود از حضور در مراسم سر باز زده و به كشور بازگشتيم. دومين اعزام ما نيز سال 2014 بود كه در راه رسيدن به المپيك اعزام شديم اما هفتم شديم و از كسب سهميه المپيك ريو بازمانديم. اما تصميم دارم تنها روي ووشو تمركز كنم. چون ووشو رشتهاي است كه اگر يك روز تمرين نكنيم، حتماً يكي دو امتياز از حريف عقب ميمانيم.
آرزوي مريم هاشمي چيست؟
حالا ديگر تنها آرزويم خوشحالي و شادي رهبرم و خانوادهام است. از بچگي آرزو داشتم روي سكوهاي جهاني بروم كه رفتم. واليباليستهاي ايراني كه بازي ميكردند و برنده ميشدند شادي را در صورت پدر و مادرم ميديدم و حالا ميدانم اين شادي وقتي من برنده ميشوم و مدال ميگيرم بيشتر ميشود. به آرزوهايم رسيدهام. ديدن رهبرم، كسب مدال طلا و ايستادن بر سكوهاي جهاني. در اين راه گام برميدارم و براي خوشحالي آنها و سربلندي كشورم تلاش ميكنم. اين همه آرزوي مريم هاشمي است.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰