خبرگزاری بسیج: ساعت حدود 5/3 – 4 صبح است، جمعیت زیادی بعد از عبور از سالن مجلل و سنگ فرش شده با نورپردازیهای زیبای کشورمان از گیت های مرزبانی عراق گذشته و در حوزه جغرافیایی عراق در سالن بزرگی که فقط سقف داشت و کف آن ناهموار و خاکی بود در طول مسیر پتوهای خود را روی خاک پهن کرده و خوابیده بودند.
کد خبر: ۸۶۰۳۰۰۶
|
۱۲ آذر ۱۳۹۴ - ۲۲:۵۸

از هر سن و طبقه و ایل و قبیله ای در میان مسافران دیده می شد. ستون های فلزی چراغ های برق با ارتفاع بلند و چراغ های زرد رنگ تا حدود دو کیلومتر به چشم می خورد و مسیری را که باید به سمت کربلا طی می کردیم مشخص کرده بود.

با پرس و جو از راه بلد ها و کسانی که قبلا این مسیر را رفته بودند معلوم شد که برای سوار شدن به ماشین هایی که به مقصد نجف و کربلا می روند باید مسیر چراغ های برق را بگیریم و برویم تا به ترمینال اتوبوس ها، مینی بوس ها و سواری ها برسیم.

  حدود 15 - 20 دقیقه طول کشید تا به محل استقرار اتوبوس ها رسیدم در طول این مسیر جمعیت زیادی در حال حرکت بودند که هر لحظه هم بر تعداد آنها افزوده می شد. ترمینال اتوبوس ها یک محوطه بزرگ خاکی بود که جمعیت زیادی در این منطقه تجمع کرده بودند. با یک آمار سر انگشتی احساس کردم که این تعداد ماشین قادر به انتقال یک پنجم این زائران به نجف یا کربلا هم نخواهند بود. از طرف دیگر هر لحظه بر تعداد جمعیت و سردی هوا افزوده می شد، مردم هر چقدر کارتن و مقوا و خار و بوته در بیابان بود جمع کرده و آتش درست کرده بودند. دور هر کپه آتش، افراد زیادی حلقه زده و خودشان را گرم می کردند، اما آتش بوته ها و مقوا ها دوام زیادی نداشت و 10- 15 دقیقه بیشتر روشن نمی ماند.

کرایه مینی بوس های ون تا مقصد نجف، متفاوت بود. هر کدام از راننده ها یک نرخ می دادند. کرایه هر نفر از 40 هزار تومان تا 50 هزار تومان بود. بعضی از زائران می گفتند که شهرداری تهران تعدادی اتوبوس در این مسیر به کار گرفته و ساعت 7 صبح ماشین ها می رسند و همه مسافران را صلواتی به کربلا یا نجف می برند. همه منتظر بودند اتفاقی بیفتد و یک وسیله نقلیه مجانی حالا یا ایرانی یا عراقی آنها را به نجف یا کربلا منتقل کند.

آنقدر سرپا ایستاده و راه رفته بودم که دیگر نمی توانستم روی پاهایم بایستم. لباس گرم همراه نداشتم و سرما امانم را بریده بود؛ عطای سرویس های صلواتی شهرداری را به لقایش بخشیدم و تصمیم گرفتم با مینی بوس های عراقی به نجف بروم. اما هر چه به صبح نزدیک تر می شدیم بر تعداد مسافران افزوده می شد و به همین ترتیب از تعداد ماشین ها کم شده و بر نرخ کرایه ها افزوده می شد. ساعت 5 صبح کرایه مینی بوس ها به 60 هزار تومان و کم کم به 75 هزار تومان رسید؛ ساعت 6 صبح کرایه مینی بوس ها 100 هزار تومان شد. ساعت 7 صبح دیگر ماشینی نبود که بخواهیم سوار شویم و هر از چند گاهی یک مینی بوس یا سواری از سمت عراق به منطقه می رسید و 500 نفر دور آن حلقه می زدند؛ ساعت 8 صبح دریایی از زائران در ترمینال مرزی جمع شده بودند در حالی که هیچ ماشینی برای انتقال آنها به داخل عراق وجود نداشت.

به 200 هزار تومان کرایه هم راضی شده بودم اما وسیله ای برای سوار شدن وجود نداشت؛. یک چرتکه انداختم و حساب و کتاب جیبم را بررسی کردم، تازه اگر با کرایه 45 هزار تومانی به نجف می رفتم، با مقدار پولی که همراه داشتم موقع برگشتن پول کم می آوردم و به مشکل بر می خوردم. بنابراین ناچار بودم صبر کنم تا اتوبوس های شهرداری خودمان برسد و مجانی به نجف بروم... ادامه دارد...

علی اشرف خانلری

 

ارسال نظرات