قلب پر عطوفت و فکر پر خروشش هیچ گاه ذره ای تحمل رنج و ناراحتی امام امّت را نداشت، همیشه می گفت که در خواب می بینم در حال فدا شدن برای حفظ سلامتی وجود امام هستم. و او سرانجام فدای اسلام عزیز شد.
کد خبر: ۸۶۰۱۹۸۱
|
۰۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۰

زندگی نامه شهید ثامنی

محمد مهدی ثامنی دوران تحصیلی ابتدایی را در دبستان «فردوسی» آغاز کرد و کوله ‌باری از آموخته‌ ها را در این مدرسه اندوخت. در این دوره، کودکی کنجکاو و تیزهوش بود. پس از آن، دوران راهنمایی را در مدرسه «صالحین» به کسب علم پرداخت و زمینه‌های اخلاقی ـ اجتماعی خود را تقویت کرد. آن‌گاه در دبیرستان زمینه‌های فکری و سیاسی خود را در کنار یادگیری ریاضیات گسترش داد.

شهید محمد مهدی ثامنی

محمد مهدی ثامنی

نام پدر: ابراهیم

تاریخ تولد: ١٣٣٠/١١/٠٤

محل تولد: اراک

نام عملیات: طریق القدس

تاریخ شهادت:

محل دفن: اراک


بعد از کسب دیپلم ریاضیات در سال ۱۳۵۰، برای خدمت سربازی به اهواز اعزام شد و پس از اتمام دوره سربازی در سال ۱۳۵۲ به عنوان آموزگار پیمانی در آموزش و پرورش منطقه «فراهان» استان مركزی مشغول به کار شد. ابتدا در روستاهای منطقه فراهان به عنوان معلمی دلسوز، علی‌رغم مشکلات فراوان و سختی تدریس در روستا، عاشقانه به زمزمه درس ایثار مشغول بود. اهالی این روستاها خصوصا روستای تلخاب، خاطرات بسیار از او در ذهن دارند و می ‌گویند خانه ‌اش در حاشیه‌ روستا قرار داشت و کلاس‌های آموزش قرآن و نهج‌البلاغه برگزار می‌کرده است. در شهر و نزد خانواده‌ اش هم همواره در مساجد و پایگاه ‌های مذهبی از جمله «مسجد الرحمن» تدریس قرآن و نهج‌البلاغه داشت.

بعد از آن در روستاهای خنداب به کار پرداخت. خاطرات زیبایی از خدمت او در این منطقه نقل کرده‌ اند. از آن جمله بی‌باکی و شجاعت او در فعالیت علیه رژیم پهلوی است؛ به طوری که یکبار شدیداً تحت پیگرد نیروهای ساواک قرار می‌گیرد و در روستای «گازران» خنداب از دست ماموران می‌ گریزد و خود را به آب رودخانه می‌ زند و در روستاهای پایین رودخانه با کمک دیگران به حالتی بی‌ رمق از آب بیرون می ‌آید

در سال ۱۳۵۵ به استخدام رسمی آموزش و پرورش منطقه‌ تفرش درمی‌ آید و با پشتکار و اراده موفق می ‌شود در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تربیت معلم تهران در مقطع کارشناسی رشته ریاضی پذیرفته شود و به صورت مأمور به تحصیل راهی آن دانشگاه شود.

دانشگاه به عنوان پایگاه فکری دیگری در زندگی محمد مهدی بسیار مؤثر بود. او ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت كرد و در جهت روشنگری علیه رژیم پهلوی بسیار کوشا بود.

از کارهای مهم او در آن دوران این بود که به همراه برادرش محمدکاظم و جمعی دیگر از همشهریانش به منظور کمک به زلزله‌زدگان طبس، راهی آن دیار شد. از دیگر اقدامات محمدمهدی در آن دوران اقدام جسورانه و قابل ستایش او و جمع زیادی از دانشجویان بود که به سرنگونی مرکز فساد و لانه جاسوسی آمریکا انجامید. آن‌ها با شجاعت و بی ‌باکی، آشیانه‌ کفر و ستم و مرکز فساد و تباهی را ویران کردند.

فعالیت‌ها و روشنگری‌های محمد مهدی همچنان ادامه داشت و به پیروی از رهنمودهای رهبر انقلاب برای تعلیم و تربیت و به شوق آموختن، به کردستان رفت. پس از مدتی به عنوان مسئول سیاسی، جذب استانداری کردستان شد. بعضی از همراهان و همسنگرانش در آن زمان از خلوص و روحیه‌ دلاورانه‌ محمدمهدی یاد می‌ کنند و روزه‌ داری و ایمانش را می‌ ستایند.

در آن زمان برادرش محمد کاظم نیز از طریق سپاه اراک با جمعی دیگر به کردستان اعزام می ‌شود و در شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ سختی بین آن‌ها با گروه‌های ضدانقلاب در کردستان آغاز می ‌شود و آن‌ها با فرماندهی شهید صیاد شیرازی، در قالب ستونی از نیروهایی كه از بانه به سردشت می ‌رفت، حدود ۲۰ روز محاصره ‌می‌شوند. در این درگیری تعدادی از آن‌ها شهید شدند که از جمله آن‌ها محمدکاظم و دوست و همشهری او غلامرضا فریدی بودند كه این دو از اولین شهدای سپاه اراک محسوب می شوند.

وقتی محمدمهدی با اصرار بعضی از دوستانش برای تشییع پیکر پاک این دو شهید به اراک می‌ آید در جمع همشهریان در خصوص شهادت و و مقام والای شهید سخن می ‌گوید.

به این ترتیب کاظم و غلامرضا،نخستین گل‌های سرخ، گلزار شهدای اراک را افتتاح کردند. محمدمهدی بعد از چند ماه حضور در کردستان با دعوت دوست و همکار فرهنگی ‌اش شهید «رحیم آنجفی» که مسئول عملیات سپاه اراک بود جذب سپاه شد و به عنوان «مسئول روابط عمومی و تبلیغات» به عضویت شورای فرماندهی سپاه درآمد و نقش بزرگی در افشاگری فعالیت‌های سیاسی گروه‌ های ضدانقلاب داشت.

مدتی نمی‌گذرد که با شروع جنگ تحمیلی در قم به شهید «زراستوند» دوست صمیمی‌اش پیوسته و با هم به جبهه می‌روند و میدان جدیدی از دلاوری برایش مهیا می ‌شود.

هنوز مدت زیادی از ورودش به منطقه جنگی نگذشته بود که در روز هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد رزمندگان جان برکف اسلام «عملیات طریق‌القدس» را با رمز یا حسین (ع) در محدوده‌ بسیار وسیعی به قصد بازپس‌گیری شهر بستان از دست دشمن آغاز می‌کنند. محمدمهدی از جمله کسانی است که افتخار شرکت در این حماسه را داشت.

او که خود را خدمتگزار فرهنگی می‌دانست،توصیه می ‌کند که: «ای مردم که هویت انسانی خود را باز یافته ‌اید، بدانید که دشمن لحظه‌ای از توطئه‌های گوناگون علیه کیان اسلامی غافل نیست و جهاد مکتبی ما علیه امپریالیسم و صهیونیسم در سراسر جهان تا ظهور مصلح جهانی ادامه دارد.

می‌شد ندای درونی‌اش را شنید که مشتاقانه میل دیدار با معبود را دارد و راضی به رضای اوست. در نامه‌ ای به پدر و مادر این اشتیاق را آشکارتر بیان می کند: « فرامین امام را در همه زمینه ‌ها عملی کنید، به فقرا کمک کنید که شیوه پیامبران و ائمه معصومین (ع) است. فداکاری و ایثار ما باید هم چون آن صحابی بزرگ حسین(ع) باشد که خطاب به فرمانده سپاه اسلام می‌فرماید: به خدا سوگند اگر هفتاد بار کشته و زنده شوم و هفتاد بار زنده بسوزم و باز زنده شوم، از تو جدا نمی ‌گردم تا در راه تو بمیرم. چون می‌دانم رنج مرگ لحظه‌ای بیش نیست؛ ولی سعادت جاودانه در انتظارم خواهد بود».

وجود معنوی و فرهنگی او در جمع رزمندگان، مایه دلگرمی و تقویت روحیه‌ آنها بود. به فروتنی و تواضع مشهور شده بود و پیوسته خود را سربازی کوچک و ناچیز در راستای اهداف بزرگ انقلاب قلمداد می ‌کرد.

در ساعات اولیه «عملیات طریق‌القدس» و در زیر بارش قطرات لطیف باران، در حالی که مناجاتی بر لب زمزمه داشت در حمله شرکت کرد و به همراه جمعی از رزمندگان سپاهی،بسیجی و ارتشی در دو محور منطقه‌ عملیاتی شمال و جنوب بستان و تنگه چزابه حماسه آفریدند.

در این عملیات سنگین كه دو روز نخست آن بسیار نفس‌گیر و دشوار بود، محمدمهدی شجاعانه جنگید و در آزادی «بستان» نقشی فعال داشت. او در نهایت روز سیزدهم آذرماه سال ۱۳۶۰ و در حالی كه جوانمردانه در نبرد با کفر به پیش می‌تاخت در اطراف «پل سابله»، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به دیدار معبود شتافت.

پیکر پاک شهید «محمدمهدی ثامنی» را جمع زیادی از همشهریانش در مراسمی باشکوه در گلزار شهدای اراک در کنار برادرش کاظم به خاک سپردند و پرونده‌ دنیایی فردی با آن همه تلاش و کوشش و مقاومت و ایثار در اینجا بسته شد و نامش در تاریخ ماندگار.

هنوز هم رأفت،مهربانی، گذشت و جوانمردیش را دوستان و همرزمان در خاطر دارند و فروتنی او را می ‌ستایند. دوستان او نقل می‌کنند:«محمدمهدی با هر فردی تماس می ‌گرفت او را دلباخته خود می‌ کرد. در یکی از شب‌ها آشپزخانه سپاه، تدارک غذای بهتر و کامل‌تری را نسب به شب های دیگر دیده بود، زمانی که محمدمهدی وارد آشپزخانه می‌شود، بیان می‌ کند، پاسدار اسلام در حالی که همه‌ مردم نمی ‌توانند از این غذاها بخورند، نباید این طور عمل کند و من این غذا را نمی‌ خورم. کم کم به تبع او تعداد زیادی از پاسداران غذا را نمی‌ خورند و غذا در یکی از محله‌ های فقیرنشین شهر تقسیم می ‌شود. این‌گونه محمدمهدی روحیه‌ صبر و استقامت و ایثار را در پاسداران تقویت می ‌کند.

همه از صفات و کمالات او می‌گویند اما خود او خطاب به معبود چنین می‌ گوید: «معبودا!من بنده گناهکار تو هستم و از بودنم احساس شرم می کنم چرا که کار مثبتی انجام نداده‌ام، خدایا توفیقی عطا کن. مرگ را شهادت و شهادتم را وسیله‌ رسیدن به بارگاهت قرار بده».

دوستانش او را تشنه شهادت و برخوردار از روحیه ای بی تاب و ناآرام و پرجوش توصیف می کنند. آنها می گویند: با وجود روحیه ماجراجو و مسئولیت پذیر و ایثارگر و نیز با حضور دائمی اش در صحنه درگیری ها و جبهه ,و.مبارزه همیشگی اش با باطل، از تنهایی عجیبی برخوردار بود و همواره مشتاق نیایش بود.
در عین رابطه با خدا، با مردم و با سرنوشت امت اسلام پیوندی عمیق و صمیمی داشت. او با روحیه ای معترض و پرخاشگر ابوذر وار تاب تحمل کوچکترین انحراف در انقلاب اسلامی و خونبار ایران را نداشت و با خشم و نفرتی مقدس و خدایی با شمشیر کلام سرخ و آتشینش بر منحرفین چپ و راست می شورید و فریاد حسین وارش پشت منحرفین و قاسطین را می لرزاند .
همواره بر حاکمیت مزدوران آمریکا می تاخت و زمانی که با ساز شکاری های لیبرال ها و فتنه انگیزهای مزدوران و کافران، کردستان در آتش و خون می سوخت او با همه وجود پر شور خود و رها کردن تمامی تعلقات دنیوی عاشقانه به کردستان رفت و حماسه ها آفرید و جان پاک و زلالش را صیقل و صفای بیشتری بخشید .
پس از درگیری های اول انقلاب با گروهکهای ضد انقلاب به نیروهای جان برکف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در کمال ایثار وبا شجاعت تمام در بخشهای مختلف این نهاد فداکاری کرد.
مهدی هم چنان در آتش مقدس عشق الهی خود می سوخت تا این که به قصد تهاجمی جسورانه و بی باک به جبهه مقدس جنگ با کفار بعثی در بستان رفت تا قربانی شدن در پیشگاه عشق الهی را بیاموزد و ضربه مهلک دیگری به دشمنان پلید ایران وارد آورد.
بسیاری از مزدوران متجاوز به کشور اسلامی را به سزای تجاوزشان رساند و آن گاه با قلبی آرام و جسمی رستگار و نفسی مطمئن به وصال معشوق خود نائل آمد.

ارسال نظرات