نمایش «تاریخ یک مادر» روایتی است از مقاومت 34 روزۀ خرمشهر و آن 22 زن که در شهر ماندند و جنگیدند.
کد خبر: ۸۵۷۷۷۵۴
|
۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۵

از میان 22 زنی که در 34 روز مقاومت خرمشهر در این شهر ماندند، نام یکی از آنها ثبت نشده است. این نمایش، از منظر همین زن بی‌نام، به ماجراهای خرمشهر ورود پیدا می‌کند. او نوزادی به نام نوال دارد که یکی از افسران عراقی که عقیم است او را می‌رباید تا به خانه‌اش ببرد. اما فرماندۀ عراقی که باخبر شده، دخترک را به دیوار می‌کوبد و می‌کشد. او افسر را توبیخ می‌کند که می‌خواهی بزرگش کنی تا قاتل جانمان شود؟ زن، قتل نوزادش را شاهد است. او اندکی بعد کار کردن با اسلحه را یاد می‌گیرد و در نهایت آن فرمانده را می‌کشد. ماجرای این کودک‌ربایی و شهادت او کاملاً واقعی است و افشین قاسمی که سابقۀ خوبی در تئاترهای دینی و انقلابی دارد به خوبی از این ماجرا استفاده کرده است.

 

زن بی‌نامِ نمایش، به درخواست شوهرش با اکراه، صدای خود را ضبط می‌کند تا خاطراتش برای آیندگان، باقی بماند. می‌فهمیم که شوهر او محمد فرجامی، قبلاً شهید شده است. ماجرا در تهران می‌گذرد و قصه با صحنه‌های فلاش‌بک به خرمشهر می‌رود و برمی‌گردد. زن بعد از شهادت نوزادش، به کار تقسیم مهمات مشغول می‌شود. او به اتفاق 21 زن دیگر که نام برخی از آنها برده می‌شود به مقاومت ادامه می‌دهند، برخی می‌جنگند، عده‌ای پرستاری می‌کنند، چند نفر نیز اجساد شهدا را دفن می‌کنند و...

چند صحنه از رزمندگان، بازی می‌شود. زن بی‌نامِ نمایش، نقش یکی از زنان خرمشهری را بازی می‌کند و شوهر باید بگوید که او کیست. زن در جلد آن زن می‌رود و اینطور بازی می‌کند: «قرآن، حکم دفاع را برای زن و مرد داده. ما به حکم قرآن و امام در شهر می‌مانیم. می‌توانیم غذا بپزیم، نظافت کنیم، پرستاری کنیم. هنوز بچه‌ها دارند می‌جنگند. ما از بچه‌های خرمشهریم و می‌خواهیم دفاع کنیم. ما هم حق داریم. به خدا اگر خطایی از ما سر بزند...»

مرد گوینده را می‌شناسد و می‌گوید: شهلا طالب‌زاده.

زن می‌پرسد: آفرین! از کجا فهمیدی؟

مرد جواب می‌دهد: خب! همسایه‌مان بود، صدایش را می‌شناسم!

زن در نهایت خبر می‌دهد که او شهید شده است.

 

سپس مرد به جای یکی از فرماندهان بازی می‌کند: «به خدا هر کس در شهر بماند بهش رحم نمی‌کنند. من قول می‌دهم که نگذاریم عراقی‌ها جلو بیایند. حرف شیخ قنوتی را گوش کنید و بروید. زودتر سوار شوید، خواهرها! من برادرانه بهتان می‌گویم که داستان جنگ، فرق می‌کند. این برادرها که هستند. به کمک شما نیازی نیست. نیرو به زودی از اهواز می‌آید. ارتش اعلام آمادگی کرده. نگران چی هستید؟ شما را به زینب قسم می‌دهم سوار شوید و بروید. من خاک پای شما را می‌بوسم. حرف مرا زمین نزنید.»

زن می‌گوید این حرف‌ها را محمد جهان‌آرا با گریه می‌گفت. دخترها هم گریه می‌کردند، همه گریه می‌کردند.

زن، پاسخ جهان‌آرا را از قول یکی از زنان خرمشهری نقل می‌کند: «چه کسی می‌خواهد به مجروح‌ها برسد؟ ما می توانیم کمک کنیم. اگر عراقی‌ها به اینجا رسیدند به عقب برمی‌گردیم. درسته که ما زن هستیم اما یک حرف بیشتر نداریم. باید مقاومت کنیم. آیه نازل نشده که زن‌ها فرار کنند و مردها بایستند. ما هر جا که سربار شما شدیم خومان می‌رویم. من از قول این دخترها قسم می‌خورم که مایۀ درد سر شما نشویم.»

مرد یادش می‌آید که این زن به درب مطب دکتر شیبانی تکیه داده بود ولی نامش را به خاطر نمی‌آورد. اما در صحنۀ بعد به یادش می‌آید و می‌گوید: زهره غلامی.

آنها بالاخره ماندند، 22 زن که اغلبشان به فوز شهادت نائل آمدند؛ شهلا طالب‌زاده، شهلا حاجی‌شاه، شهناز محمدی، مریم حاجی‌زاده. عصمت جان‌بزرگی هم اسیر شد. برخی از اینها اصلاً خرمشهری نبودند. بعضی هم که زنده مانده‌اند مجروح جنگی هستند، مانند زهرا حسینی که کتاب خاطرۀ دا حکایت اوست. او در مقدمۀ کتابش نوشته که به اکراه فراوان حاضر به مصاحبه شده و پیش‌تر حتی درخواست سید مرتضی آوینی را نیز برای مصاحبه رد کرده است.

بازی‌ها در این نمایش، خوب است: حسین کرمی و بهاره سرافرازی. صحنه‌ای که خانم سرافرازی ماجرای شهادت نوال را روایت می‌کند یکی از اوج‌های این نمایش است که اشک مخاطبان را جاری می‌کند.

زن خبر می‌دهد که من و محمد فرجامی در خرمشهری معلم بودیم. ولی من بعد از ازدواج، معلمی را کنار گذاشتم تا به تربیت فرزندم بپردازم. و می‌فهمیم که او به جای قنداقۀ بچه، مجبور شده اسلحه حمل کند. حالا بعد از جنگ نیز او بر روی همین قنداقه، نام شهدای خرمشهر را گلدوزی می‌کند. صحنۀ باز کردن قنداقه نیز از صحنه‌های تأثیرگذار این نمایش است.

نمایش تاریخ یک مادر، یک اثر انقلابی است که تعهد و هنر را با هم آمیخته است. افشین قاسمی در شش سال اخیر چندین نمایش دینی یا انقلابی، بر صحنه برده است. خصوصیت کار او در این است که خودش تحقیق و نویسندگی آثارش را انجام می‌دهد: حماسۀ یک سردار (1388)، دختر إمرو القیس بن عدی (1389)، علی فرزند حسین (1390)، غریب کوفه (1391)، شاعر انقلاب (1391)، می‌خوام مثل بابا بشم (1392)، آزاد مرد (1392).

نمایش «تاریخ یک مادر» از 6 تا 22 مهر در ساعت 18:30 در تالار کوچک محراب (خیابان ولی‌عصر، بالاتر از تقاطع امام خمینی) اجرا خواهد شد.

ارسال نظرات