بخش اول / ناگفته هایی صادقانه از هنر انقلاب
کد خبر: ۸۵۵۸۶۸۹
|
۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۰

بسم الله الرحمن الرحیم، من اطلاعاتی خیلی کلی به شما می دهم، یکی از همکارانی که از ابتدا با من این پروژه را دنبال کردند، آقای «خسروجردی» بود که اگر با ایشان هم گف و گو کنید، این متن کاملتر می شود.(سایت هنر مقاومت بزودی مشروح مصاحبه با استاد حسین خسروجردی را منشر خواهد کرد)

سال 55، دانشکده هنرهای زیبا؛ ما دانشجوی سال اول بودیم و تازه دیپلم را از هنرستان پسران گفته بودیم. سه از همگلاسیهایی که در هنرستان بودیم، آقای «کاظم چلیپا»، آقای «حسین خسروجردی» و بنده، وارد دانشکده هنرهای زیبا شدیم. سال 1355 سال بسیار عجیب و خاصی بود. شرایط جدید مقدمات ظهور و بروز انقلاب را تعریف می کرد و جرقه های این اتفاق مهم زده می شد. کاری که هم بنده و هم آقای «خسروجردی» و هم آقای «چلیپا» در پروژه پایانی در هنرستان پسران داشتیم، به عنوان یک هنر اعتراضی، حاوی مضمون «دفاع از مظلوم و محروم» بود؛ ما چنین دغدغه هایی را از سال دوم هنرستان در کار خود داشتیم و در پروژه هایی هم که بعد از آن دنبال می کردیم، بیشتر به مفاهیم و مضامین اجتماعی توجه داشتیم.



ترم دوم دانشکده که می شد تقریبا فروردین 56، کلاس «نقاشی با متن» داشتیم و استادمان هم آقای «هانیبال الخاص» بود. تعدادی از نقاشانی، که به هر حال ما احساس می کردیم که به گونه ای، ذهنیت دگراندیش دارند، یعنی به اندیشه چپ تمایل داشتند، در کلاس ما یا در دانشکده بودند و محورهای ارائه آثارشان را بیشتر به مضامین شعارهای سوسیالیستی و ذهنیت چپ اختصاص میدادند یا به آنها توجه داشتند؛ اینها پیشکستهایی هم داشتند، دانشجویان سال سه و چهار، که بر نیروهای مقدماتی سال یک و دو تاثیر می گذاشتند و آنها را به اتاق کوه یا مسابقات فوتبال دعوت می کردند و در حاشیه، اندیشه های ذهنی خود را تعمیم می دادند و ترویج می کردند. ما هم به هر حال با «انجمن اسلامی» دانشکده هنرهای زیبا مرتبط بودیم، باتعدادی از معماران مسلمان و تعدادی از نقاشان مسلمان که در مجموعه بودند و تعدادشان هم بسیار اندک بود موضوعی که آقای «الخاص» به ما سفارش داده بود یک تم آزاد بود. خیلی ها آمده بودند و موضوع قهرمانان و اسوه های اجتماعی و سیاسیشان را، که به گونه ای کارگران بودند، به عنوان موضوع پروژه انتخاب کردند. از حدود سی نفری که در کلاس داشتیم، یکی دو نفر ناتورالیست و طبیعت ساز بودند و هجده – نوزده نفر ملهم بودند از نیروهای چپ و به شعارهای زنان کارگر، و مردان که در گندمزار کار می کنند و دهقانان و ...، و بیشتر به کارگران و منویات سوسیالیستی می پرداختند. خود آقای «الخاص» هم جزء هنرمندانی بود که به هنر معترض و به موضوعات انسانی و اجتماعی خیلی توجه داشت.



در این زمان و این دوره، ما یک نگره و فرآیند معنایی جدید را نمایش دادیم. من تابلویی به نام «فیضیه» کار کردم که شیوه کارم اکسپرسیونیستی بود، با یک بیان سمبولیستی وتعداد زیادی فیگور و موضوعات مختلف که به تیم کار مربوط می شد. «خسروجردی» «حی علی الفلاح» را کار کرد و «چلیپا» هم «مرگ قهرمان» را، زمانی که ما این کارها را می کردیم، تعدادمان کم بود و در مقابل تعداد نیروهای چپ زیاد بود و به همین خاطر برای اینکه کار خوبی ارائه بدهیم، وقت گذاشتیم و در خانه، کنار دست پدر و مادر، در آشپزخانه و زیر دست خانواده پرجمعیت، دو تا تابلوی بزرگ را که برای من یک کار آرمانی بود انجام دادیم. ما فقط اتودهای کار را به آقای «الخاص» نشان می دادیم و ایشان هم ما را تشویق می کرد؛ وی روز ژوژمان (قضاوت پروژه)، موقعی که کار اصلی و پایانی را بردیم، یک دفعه یک روایت جدید و یک زاویه جدید از اعتراض و هنر اعتراضی تعریف شد. یعنی ما قالب اندیشه و معرفت دینی را به گونه ای نمایش دادیم که از آن روز به بعد، جریاناتی که دگراندیش بودند، فاصله شان را با ما از جهت معنایی، در کار بیشتر حس کردند و به دنبال این بودند که بالاخره یک جور یا مقابله کنند یا ما را جذب کنند، یک جور توجه ویژه و جدیتری به ما سه نفر پیدا کردند.



ما دیدیم که این کار موفقیت آمیز بود و دعاهای مردم مسلمان یا نیتی که داشتیم، الحمد الله محقق شد. کم کم زمزمه روزهای انقلاب شنیده می شد و ما هم اتودها و طرح هایی را می زدیم که یک مقداری تصویرسازی بود، مقداری قرائت و بیان مستقیم بود، طراحی فیگور و حالت با فضایی که به شکلی به پوستر بیشتر نزدیک می شد؛ یک سری اتودهایی را کار می کردیم برای اینکه بتوانیم حرفهایمان را در قالب آنها ارائه دهیم. شرایط پرفراز و نشیب روزهای انقلاب بود و «هفده شهریور» به وقوع پیوست، کشتارها و ...، و به هر حال، نسل جوان، روشنفکر و دانشجو میدان های عملیاتی خودش را تعریف کرده بود. برای گروه های چپ، امپریالیسم و آمریکا مطرح بود؛ خوب آمریکا دشمن ما هم بود ولی ما، یک جور، معنای شیطان و حس شیطانی را هم به آمریکا الصاق می کردیم.



تعدادما چهار – پنج نفر بود، بعد با «کاظم چلیپا»، «حسن محمدی» و دوستان دیگر جمع شدیم و این نمایشگاه (نمایشگاه حسینیه ارشاد) را چیزی حدود ده ماه در کل کشور نمایش دادیم. تعداد کارهایی که انجام داده بودیم زیاد بود، حتی روزهای درگیری بعد از «سیزده آبان» هم ما داشتیم کار می کردیم. در آن سو، گروههای چپ اعلام کردند که ما می خواهیم یک نمایشگاهی را به نام «مرگ بر شاه» بگذاریم؛ کارهایی که عمدتا ملهم از تیپولوژی طراحی پوسترهای سوسیالیستی بود، ولی ما سعی می کردیم اتفاقات را ادبیات تصویری خودمان روایت کنیم و اعلام کردیم که می خواهیم با ادبیات خودمان با دشمن مبارزه کنیم و شروع به کار کردیم. تجربه های کسانی که آمدند و با آنها همکاری کردند، برخی از اساتید تجربه های خود را در اختیار ایشان می گذاشتند و با آنها همراهی و همکاری می کردند. همه در آن طرف یک جبهه واحد تشکیل دادند اینها خیلی به ماطعنه میزدند و توجه نمی کردند؛ خیلی آمدند و یک اتحادیه تشکیل دادند، خیلی های دیگر، یک گروه از گرافیست های باتجربه و حرفه ای و اساتید و جوانترها ... البته برخی مثل آقای «ممیز» به ما هم توجه داشتند و مسائل ما را هم دنبال می کردند؛ می پرسیدند، چون خودشان آدم اهل تحقیق ومطالعه ای بودند و ما شاگردشان بودیم، بادقت مسائل ما را دنبال می کردند که ما چگونه داریم این مولفه ها را پیگیری می کنیم و گاهی اتودهایمان را هم نشانشان می دادیم و راهنمایی هم می کردند.

درست 20 بهمن ماه 1357 ما در زیرزمین دانشکده هنرهای زیبا داشتیم کارهای سیلک درست می کردیم، چیزی حدودصد اثر در کنار تابلوهایمان خلق کرده بودیم که تعارف دوران انقلاب را تصویر کرده بودند. روز 20 و 21 بهمن که دانشگاه درگیری بود، ما از داخل کارگاه سیلک بیرون آمدیم و به مردم ملحق شدیم؛ تا شد اول اسفند که ما مجموعه کارهایمان را جمع کردیم، آن طرف جریانات دیگر آمدند و کار «مرگ بر شاه» را در دانشکده هنرهای زیبا گذاشتند و ما هم هفت – هشت نفری، در «حسینیه ارشاد» به نام گروهی موسوم به گروه «سلمان» آثارمان را به نمایش درآوردیم. آثاری که در حسینیه به نمایش درآمد چندوجه داشت، قالب طراحی، قالب تصویرگری، قالب پدیدار شناسانه ای که ما از مفاهیم انقلاب دنبال می کردیم که سعی داشتیم در آنها به قالبهای دینی و اندیشه انقلاب اسلامی اشاره بکنیم. حاضرین در نمایشگاه «مرگ بر شاه» همه چپ نبودند ولی خیلی از آنها محوریت را گروه های چپ گذاشتند؛ کارهای خیلی توانمند وموفقی داشتند که نمونه های کارهای ما و آنها را می توانید در مجله «سروش» آن دوران ببینید. یک تعدادی را هم می توانید در حوزه هنری و در مجموعه های «نقاشان انقلاب» و «طراحان انقلاب» پیدا کنید.

ما این نمایشگاه را حدودده ماه در سراسر کشور در معرض دید مردم قرار دادیم. بعد از اینکه مدیران وقت صدا و سیما آمدند و نمایشگاه «حسینیه ارشاد» رادیدند، دو تا کامیون و دو تا لندرور در اختیار ما گذاشتند. ما تعدادی دانشجوی جوان بودیم با دست خالی؛ یک سری تابلو داشتیم و به صورت پوستر چاپ کردیم و تعدادی از آنها را به مردم می فروختیم و خرج سفر ده ماهه مان را از طریق فروش همین پوسترها در می آوردیم. غذاهای خیلی ساده، نان و پنیر، روحیه جوانی بود و سر پرشور و ... در هر شهری هم می رفتیم، آثار جدیدی با شرایط روزهای انقلاب خلق می کردیم. بعد آمدیم و کانون «اندیشه و هنر اسلامی» را به همراه کسانی چون «میرحسین موسوی»، «سید محمد بهشتی»، «موسوی گرمارودی»، خانم «صفارزاده» و ... در «آیت فیلم» تشکیل دادیم و این هم مقدمه ای شد که «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» را راه اندازی کردیم. حوزه هنری راه اندازی شد و تاریخ آنرا که اطلاع دارید، ولی اگر جزئیات حرکت ما را بخواهید، اقای «خسروجردی» می توانند کمک کنند ... باب آشنایی ما با این دوستان، مخصوصا آقای «بهشتی» بر می گشت به سال 1356، همزمان با پروژه فیلم «لیله القدر» که قرار بود تاریخ انقلاب اسلامی را روایت کند. ما نتوانستیم به آرشیو تلویزیون دست پیدا کنیم و بنده و آقای «خسروجردی» نزدیک به سه ماه، سه ماه و نیم، لحظه به لحظه این فیلم را نقاشی کردیم؛ چیزی حدود دویست – سیصد کپشن رنگی ایلوستراتیو.



پس کارهایی که در حسینیه ارشاد به نمایش درآوردید همه تابلوی نقاشی نبودند؟

نه؛ تابلو بود، یک سری چاپ سیلک بود، یک سری پوستر بود، یک سری هم طراحی بود، ولی محور اصلی آثار همان سه تابلو بود: «مرگ قهرمان»، «فیضیه» و «حی علی الفلاح» آقای «حسن محمدی» بود، تعدادی از نقاشان و گرافیستها مثل آقای «صدری»، آقای «کاتوزیان» نقاش و ... خود آقای «هانیبال الخاص»، دو تا تابلوی بزرگ با موضوع انقلاب که پیروزی مردم را به تصویر کشیده و امام (ره) و مرحوم «شریعتی» و ... را نشان می دهد، به نمایشگاه اضافه کردند و این نمایشگاه حدود دو ماه و نیم طول کشید. مخاطبین بسیار زیادی داشت، گاهی مردم 5 – 4 ساعت در صف می ایستادند برای اینکه وارد زیر زمین «حسینیه ارشاد» بشوند برای دیدن آن نمایشگاه بزرگ؛ حتی جمعیت تا خیابان «زمرد» توی صف می ایستاد. این نمایشگاه یکی از پر بیننده ترین نمایشگاه های بعد از انقلاب بود که مردم، انقلاب و باورهای فرهنگیشان را در تجلی گاه تعدادی از آثار جوانان هنرمندی، که جاهایی خام دستی هایی داشتیم و هنوز هم داریم، می دیدند؛ جوانی بود و سن 20، 21، 22 سالگی و فقط تجربه هنرستان بود و بخشی از دانشکده هنرهای زیبا، ولی یکدوره غیرت دینی و گونه ای دیگر دیدن؛ و سعی کردیم انقلاب را اینطور و از حنجره و خاستگاه و دیدگاه اندیشه دینی تصویر کنیم و نمایشگاه را هم جای مناسبی گذاشتیم، در «حسینیه ارشاد»؛ آثاری را هم که خلق کردیم، اسوه ها و قهرمانان دینی بودند و کسانی که در راه دین فداکاری کرده بودند و انقلاب اسلامی رابا روایت «15 خرداد» امام خمینی و «22 بهمن» انقلاب اسلامی دیدیدم و این شرایط را تصویر کردیم ... اینها بخشی از تلاش تعدادی از فارغ التحصیلان هنرستان پسران بود که در بحبوحه انقلاب وارد دانشکده هنرهای زیبا شده بودند و زندگیشان با شرایط اجتماعی عجین شده بود و هنر آنها هم چیزی فراتر از انقلابی بودن آنها نبود. شیوه هایی را بلد بودند ، و احساسی داشتند. این دانشجویان هم به عنوان جزئی از خیل مردمی بود که در آن روزهای سخت و بحرانی، مثل 17 شهریور و 22 بهمن، به مبارزه مشغول بودند. چیزی که ما در آن سالها به عنوان اثر هنری کاربردی کار می کردیم، بیشتر متناسب با دانش نقاشی و طراحی ما بود و کمی با گرافیک و الزامات مخاطب شناسی آن و ارتباطات به معنای گرافیکی فاصله داشت. ما بیشتر سعی می کردیم با ساده سازی و استفاده از نوعی تصویرسازی پیامهای اجتماعی را نشان دهیم.
خیال شرقی / کتاب تخصصی هنرهای تجسمی /کتاب چهارم / 1387


ارسال نظرات