خبرهای داغ:
پردل آزاده زیرکویی با بیان اینکه از شنیدن خبر آزادی ذوق زده نشديم چون هدف مان فتح كربلا و رسيدن به قدس شريف بود گفت: در ساختار سياسي ايران آنقدر به امام فشار آورده بودند تا صلح را بپذيرند و هنوز صدام بر مسند قدرت مانده بود. ناراحتي امام ناراحتي ما بود.
کد خبر: ۸۵۵۸۰۹۸
|
۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۰
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج خراسان جنوبی، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، خبرنگار ما با محمدعلي پردل آزاده بسیجی از ناحیه مقاومت بسیج سپاه زیرکوه مصاحبه اختصاصی انجام داده است.

خودتان را معرفی کنید و در چه سالی به جبهه حق علیه باطل اعزام شدید؟
محمد علي پردل فرزند جلال، ساكن شهرستان حاجي آباد
نام دوران اسارت: رضا هزاره، فرزند جلال حسين معروف به رضا جلال حسين سلطانعلي هزاره
سال 1362 در دو مرحله از قاين اعزام داشتيم كه من در مرحله اول اعزام شدم، اما ما را براي خط مقدم نبردند. در مرحله دوم همزمان با فصل زمستان آن سال اعزام شدم و به خط مقدم جبهه رفتم.

از چه سازمان يا ارگاني اعزام شديد( بسيج يا سپاه)؟
با دیگر رزمندگان از قاين اعزام شدیم و به مشهد مقدس رفتيم و از آنجا به تهران و سپس با قطار به اهواز و خط مقدم فرستاده شديم.

در چه عمليات هايي شركت داشته و چه سمت هايي را در آن عمليات ها بر عهده داشته ايد؟
در سه عمليات مسلم ابن عقيل با سمت پشتيبان، والفجر 3 با سمت خط شكن و خيبر با سمت فرمانده حضور داشتم.

در چه عمليات و چگونه به اسارت دشمن درآمدید؟
در عمليات خيبر در سال 1362 و در هويزه و در تلاقي دو رودخانه دجله و فرات، سه راهي ناصريه و نرسيده به شهر القرنه.
روز اسارت ايرانيان، با قصد عملیات انتحاري از سه نقطه شروع كردیم و هدف ما تصرف اتوبان بصره به العماره بود و قصدمان اين بود كه خط ارتباطي عراق به بصره را قطع و بر بصره مسلط شده و آن را از عراق جدا كنيم.

همان موقع 48 كيلومتر با قايق رفتيم و از هورالعظيم و هورالهويزه رد شديم و به سه راه ناصريه كه رسيديم قصد داشتيم اتوبان را مسدود كنيم تا بصره از سوي صدام تغذيه نشود.

نام عمليات خيبر بود و ما توانسته بوديم توسط نيروهاي نفوذي مان در عراق از مناطق اطلاعات خوبي بدست آوريم و منطقه را شناسايي كرديم. مكان سنگرها و راه هاي ارتباطي را كشف كرديم. عمليات در ابتدا از سه جناح انجام شد.

اسارتي خود خواسته زیرا مصلحت جبهه خودی در اسارت ما بود

جناحي كه ما فعاليت داشتيم پيشروي چشمگيري داشت و فتوحات خوب بود اما نيروهاي پشتيبان نتوانستند ما را حمايت كنند و با توجه به اينكه اطلاعات عمليات ما لو رفته بود عمليات شكست خورد.

ما قصد عقب نشيني داشتيم كه از سوي بيسيم چي به ما خبر دادند كه شما اسير شويد بهتر است. اما قصد داشتيم عقب نشيني كنيم چون نيرو و توانمان كامل بود كه خبر قطعي را مبني بر اسارتمان به ما دادند و ما به اسارت رفتيم.

آمار شهدا را كه نمي دانم. اما در اين عمليات چهار گردان حضور داشتند كه ما جزو گردان چهارم با نام گردان رعد ساماندهي شده بوديم. كل اسرا در اين عمليات یک هزار و 400 نفر بودند و از گردان رعد 180 نفر به اسارت درآمدند.

در عملیات خیبر 1400 نفر اسیر شدیم

و با شروع عمليات خيبر گردان رعد كه ما بوديم يك منطقه وسيعي را تصرف كرده بوديم و قرار بر اين بود كه گردان هاي پشتيبان از پشت سر ما را حمايت كنند. ما نيروهاي دشمن را دور زده بوديم که آن ها از پیشروي نيروهاي حامي ما جلوگيري كرده و ما را محاصره كردند. ساعت 4 عصر از روزهاي فصل زمستان بود.

همه برگشته و كنار آب منتظر قايق هاي ايراني بوديم كه به ما با بيسيم دستور داده شد راهي جز اسارت برايمان نمانده است. نتوانستيم برگرديم و نيروهاي جيش الشعبي(ارتش مردمي عراق) كه در خط مقدم و به زور توسط دولت عراق به جبهه اعزام شده بودند ما را دستگير كردند.

مردان ارتش عراق دوست داشتند آن ها به اسارت ايرانيان در بيايند

طوري با ما رفتار مي كردند كه انگار آن ها مايل بودند توسط ايرانيان به اسارت گرفته شوند تا از ظلم صدام رها شوند. بگذريم، آن ها با ما رفتار بدي نداشتند و هر چه داشتند را به اسرا تعارف مي كردند. به ما قول زيارت حرمين شرفين را مي دادند.

اما از روحيه شان مشخص بود كه دوست داشتند آن ها به اسارت ايرانيان در بيايند و از اينكه ما به اسارت شان در آمده بوديم نگران بودند.
جيش الشعبي ها ما را جمع كرده و تحويل دژبان هاي كلاه قرمزشان كه به عنوان كلب الجيش ( سگ ارتش) مي شناختند دادند و آن ها ما را به بصره و در پادگان نظامي شان جمع كرده و 40 روز آنجا بوديم كه ثبت نام و آمارگيري از ما به عمل آمد.

مدت اسارت و نحوه ارتباط شما با خانواده در دوران اسارت چگونه بود؟
78 
ماه يعني شش و نيم سال و ابتدا كه به مدت يك سال به عنوان اسير از سوي صليب سرخ جهاني به مثابه اسير شناخته نشده بوديم و در اين مدت هيچ گونه مكاتبه يا ارتباطي نداشتيم.

با گذشت اين يك سال از سوي صليب سرخ جهاني ثبت نام شديم و به عنوان اسير ما را مورد شناسايي قرار دادند.

سپس هر دو ما يك نامه به صليب سرخ تحويل مي داديم و آن ها آن را به هلال احمر ايران مي فرستادند اما آن نامه شش ماه بعد به دست خانواده رسيده و جوابش را به هلال احمر و سپس از سوي صليب سرخ به دستمان مي رسيد.

جواب نامه ها يك سال طول مي كشيد. نامه ها هم به گونه اي طراحي شده بودند كه ما متن را مي نوشتيم و در ذيل آن قالبي براي جواب از سوي خانواده طراحي شده بود.

تلخ ترين خاطره دوران اسارت را بيان فرماييد؟
زماني بود كه فهميديم امام از قبول قطعنامه 598 به عنوان نوشيدن جام زهر ياد كرده بودند. قبلاُ صدام در سخني منفور گفته بود كه دوست دارد (امام خميني(ره) زنده بماند تا طعم شكست را بچشد) و هنگامي كه امام از نوشيدن جام زهر سخن گفتند؛ صدام و نيروهاي ارتش وي احساس مي كردند آن صحبت صدام به واقعيت پيوسته است و اين امر خيلي ناراحت كننده بود.

چگونه خبر آزادي را به شما دادند؟
خبرگزاري عراق در شبكه هاي رسانه شان خبري را از زبان صدام حسين پخش كردند با اين مضمون كه نامه اي براي آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور آن زمان ايران فرستاده و گفته است كه تمام شرط و شروط هاي ايران را قبول مي كند و آماده مبادله اسرا است.

گفته بود از روز جمعه دولت عراق روزانه هزار اسير ايراني را از طريق مرز خسروي به ايران تحويل خواهد داد و اين امر بدون هيچ شرطي از سوي عراق انجام مي شد.

لحظه ورودتان به ايران شرايط چگونه بود؟
از مرز خسروي كه وارد ايران شديم به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفتيم و مبادله ما با اسراي عراقي انجام شد. به اولين شهر ايران كه وارد شديم كرمانشاه بود كه مردم خيلي با سرور از ما استقبال كردند.

از آنجا با هواپيما به تهران آمديم و در پادگان جي تهران 3روز قرنطينه بوديم و بعد به مشهد و از آنجا به قاين آمديم. لحظه ورود به حاجي آباد شرايط روحي مان را تغيير داد و انگار غبار غم را از چهرمان زدود چرا كه مردم در استقبال مان سنگ تمام گذاشتند.

احساستان لحظه شنيدن خبر آزادي تان چه بود؟
خيلي شوق زده نشده بوديم چون هدف مان در دوران جنگ فتح كربلا و رسيدن به قدس شريف بود و اينكه هنوز صدام بر مسند قدرت مانده بود ناراحتمان مي كرد.

يعني به آنچه مي خواستيم نرسيده بوديم و صلح تحميلي را نمي خواستيم چرا كه در ساختار سياسي ايران آنقدر به امام فشار آورده بودند تا صلح را بپذيرندناراحتي امام ناراحتي ما بود.

شيرين ترين خاطره دوران اسارت را براي مان بيان فرماييد؟
زماني كه صدام فهميد اشتباه كرده كه به ايران حمله كرده است. آن زماني كه رئيس جمهوري ايران آقاي هاشمي رفسنجاني را با لقب السيّد الرئيس مورد خطاب قرار داد و اعلام كرد تمام شرايط ايران را مي پذيرد .

مرزهاي تعيين ده در قرارداد 1975 را مي پذيرد و خواهان مبادله اسرا مي باشد و اذعان كرد كه به ايران و ايراني احترام مي گذارد اين امر براي مان خوشحال كننده بود.



ارسال نظرات
پر بیننده ها