دل نوشته ای برای کبوتر دسته بسته؛

عمار رهبر خوش آمدی

برادر شهیدم؛ در این زمان که ظلم، مسلمان کشی، برادر کشی و ... بیداد می کند و حتی فراموش کرده ایم چرایی رفتنت را... من صدفم، همان صدف اروندی که تو غواص ماهی ها رفتی تا مروارید وجودم به نگاه زهرآگین نامردها آلوده نشود و من قول می دهم همچنان صدف باقی بمانم، باقی بمانیم تا قدر دان رفتنت باشم. شرمنده حضورت نباشم و لبخندی، مرهمی برای دل دردمند رهبرم سید علی ... همچون تو عمار رهبرم، رهبریم.
کد خبر: ۸۵۵۳۳۹۰
|
۱۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۱


به گزارش خبرگزاری بسیج از بوشهر؛ برادرم سلام، وطنم، ایمانم، ایرانم سلام... تو را ای کبوتر دست بسته ی دیار عشق با پرواز آسمان آوردند به باور رسیدم که می شود با دستان بسته نیز عروجی آسمانی داشت.

مقدمت گلباران که نه انارباران باد.تو آمدی و با خودت هشت پر پرواز آوردی... مگر نه این است زمان رفتنمان که می رسد زیر تابوتمان را نزدیکان می گیرند، نزدیکی نباشد معتمدی، اهل دلی می گیرد و تو عبدالله، فرزند روح الله آن گمنامی هستی که ملائک به یمن ورود مادر پهلو شکسته، شب های جمعه مزارتان را نور باران می کنند. مگر می شود بی نام ونشان باشی این ماییم که در عین آشنایی غریب و گمنامیم نه شما عبدالله ها که نشان از کربلا دارید...

زهرای سراسر نور، هشت مرد، هشت دلاور، هشت عبد، غواص ماهی ها... به پاس کربلای چهار بودنت همراهت کرد. هشت انار یاقوتی زهرا (س) نشان از رضا دارد امام غریبی که با بودنش ما را آشنای کوی دلدادگی کرد.

همراهت آمدند، زیر تابوت تو را ای دانه ی سیب حسین بگیرند، آمدنت. گویی با آمدنت هوا نیز عطر آگین شد نمی دانم مدهوش کدامین بویت بودم، بوی سیب که نشان از کربلا، گودال، قتلگاه، حسین دارد؟! یا بوی اناری که در، دیوار ، مادر  و زهرا(س) ... نمی دانم، فقط می دانم زمینی نیستی ملکوت جای توست و گرنه این همه استشمام بوی بهشت در زمین محال است مرا...

دل به دریا زدم، خوب می دانی از دیار دریایم، از دیار خلیج تا ابد فارس. مگر می شود اهل این دیار، بوشهر باشم و تو را کم داشته باشم؛ دریای دیارم نغمه حضورت را سر داده است. خواستم قرآن بخوانم برایت. قرآن که نه تو خود آیه جهاد قرآنی، خواستم به بهانه ات آیینه ی دل زنگار بسته ی خویش را گردگیری کنم، قصص آمد؛ سوره ی قصه های قرآن و تو آن قصه ای که پایان ندارد تا دریا، صدف و یاد غواص گونه ات هست پایانی نیست قصه های شبانه مادران را که لالایی کودکانشان می شود و نگهبان رویاهایشان....

برادر شهیدم؛ در این زمان که ظلم، مسلمان کشی، برادر کشی و ... بیداد می کند و حتی فراموش کرده ایم چرایی رفتنت را... من صدفم، همان  صدف اروندی که تو غواص ماهی ها رفتی تا مروارید وجودم به نگاه زهرآگین نامردها آلوده نشود و من قول می دهم همچنان صدف باقی بمانم، باقی بمانیم تا قدر دان رفتنت باشم. شرمنده حضورت نباشم و لبخندی، مرهمی برای دل دردمند رهبرم سید علی ... همچون تو عمار رهبرم، رهبریم.

به قلم ریحانه خدادوست

ارسال نظرات
آخرین اخبار