به گزارش خبرگزاری بسیج از کبودراهنگ، مهدی ولیخانی درباره پدر شهیدش حسین ولیخانی میگوید: آنچه برایتان از پدرم میگویم از شنیده ها و گفته های مادر، عموها و همرزمان اوست آنها زحمت کشیده اند و با خاطراتی هر چند کوتاه مرا در شناخت پدر شهیدم یاری کرده اند .
وی افزود: پدرم در کودکی زمانی که حدود 5 تا 6 ساله بود یتیم شده و چون پسر بزرگ خانواده بوده مسئولیت های خانواده به دوش او می افتد.
فرزند شهید حسین ولیخانی بیان داشت: من چند ماهه بودم که پدرم شهید شد حالا 29 سال از آن سال گذشته و من بسیار مشتاق دیدار او هستم. من متولد 65 هستم، زمانی که پدرم تازه جانباز شده بود .
وی ادامه داد: آنچه از زندگی کوتاه پدر و مادرم می دانم این است که آنان به هم علاقه داشتند مادر مثل هر همسر رزمنده ای بار سنگین دوری پدر را به دوش می کشیده که با شهادت پدر سنگینی اش چند برابر شد.
ولیخانی افزود: پدرم در سالهای اول جنگ بعد از آموزشهای نظامی در کامیاران و جوانرود مدتی سردسته بوده و مدتی معاون گردان و زمانی که در کامیاران خدمت می کرد، نیز معاون پاسگاه در کامیاران بوده، اما کار در پشت جبهه راضی اش نکرده و به جبهه رفت.
وی گفت: پدرم در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه از ناحیه ستون فقرات مجروح شد و ترکش خمپاره دشمن نخاعش را قطع میکند و پاهایش کاملا بی حس می شود و چندی در بیمارستان فیاض بخش تهران بستری می شود و یک پایش قطع می شود و مدتی نیز در بیمارستان اکباتان همدان بستری میشود.
فرزند شهید حسین ولیخانی اظهار داشت: در بیمارستان اکباتان نیز دکترها می گویند پای دیگرش نیز باید قطع شود، مدتی بدون پا و وجود زخمهای شدید در تخت بیمارستان بستری بود ولی به دلیل وجود زخمهای شدید و عمیق در تاریخ 10 تیر ماه 64 ندای حق را لبیک گفت.
وی ادامه داد: خانه ای از پدرم در روستای بابان به یادگار مانده که وی مدتی در آنجا زندگی می کرده و من هر وقت به آن خانه می روم در گوشه گوشه آن خانه بوی او و صدای قدمهای ایشان را حس می کنم .
ولیخانی اضافه کرد: این همه اطلاعاتم از مردی است که می گویند پدر من بوده است، اما به خود می بالم که فرزند قهرمانی هستم که در جبهه شجاعانه جنگیده تا من و تمام بچه های ایران در آرامش زندگی کنیم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: امنیت امروز ما مرهون رنجهای او و همرزمانش است و این را باید قدر بدانیم.
انتهای پیام/