به گزارش روابط عمومی انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس :
علی فریدونی اسفندماه 1333 در وحیدیه از توابع شهریار به دنیا آمد. دوران نوجوانی را با کار و کمک به خانواده سپری کرد و در 13 سالگی پس از اتمام دوره تحصیلات ابتدایی با مهاجرت به تهران در محله عباسی ساکن شد. هم زمان با ادامه تحصیل در دوره متوسطه، در یک کارگاه منبت مشغول به کار شد.
کد خبر: ۸۵۳۹۱۴۴
|
۲۰ تير ۱۳۹۴ - ۰۰:۳۴
 فعالیت پسردایی علی در عکاسخانه، برای او دنیای جدیدی ایجاد کرد و کم کم به عکاسی علاقمند شد. در 15 سالگی برای کار در عکاسخانه پسر دایی اش به شهریار رفت و در سال 1350 دوباره به تهران بازگشت و در عکاسخانه «ترقی» و «شاهرخ» مشغول به کار شد.

علی به رسم شاگردی ابتدا در تاریکخانه فعالیت می کرد و گاهی در غیاب استاد با زیرکی برای مشتریان عکس پرسنلی می گرفت. او با کسب مهارتی نسبی، بعدها به عنوان دستیار به برنامه های عکاسی نیز می رفت.

سال 1355 پس از معافیت پزشکی از خدمت سربازی و معرفی یکی از دوستان به استخدام خبرگزاری پارس درآمد. درباره ماجرای استخدامش در خبرگزاری می گوید:

«باید کت و شلوار با کراوات می پوشیدم، تا آن زمان کراوات نزده بودم. یک دست کت و شلوار خریدم و برادر بزرگم حمید که در نیروی هوایی خدمت می کرد، کراواتم را آماده کرد و آن را در جیبم گذاشتم. وقتی به ساختمان خبرگزاری رسیدم، از فردی خواستم تا کراوات را برایم مرتب کند.

با ترس وارد خبرگزاری شدم، خودم را به آقای رسول قدیری نیا رئیس بخش عکس معرفی کردم. بعد از مصاحبه ای کوتاه بایستی با چاپ چند عکس مهارتم را نشان می دادم. لابراتوار حرفه ای خبرگزاری با آن چه من در عکاسخانه ها تجربه کرده بود بسیار متفاوت بود. نتیجه اولین کار من برای رییس بخش عکس خبرگزاری مطلوب بود و قرار شد از همان روز مشغول به کار در تاریکخانه عکاسی شوم.»

علی در سال 1356 ازدواج کرد و با تشویق پدر همسرش وارد فعالیت های انقلابی شد. او و همکارانش در عکاسخانه شاهرخ، عکس های امام خمینی (ره) را که از نجف و پاریس می رسید، شبانه چاپ و آماده پخش می کردند. اولین باری که او عکس های امام را به خبرگزاری برد، به دلیل استقرار ساواک در آن جا، رییس بخش با عصبانیت عکس ها را از او گرفت و در گاو صندوقش نگهداری کرد. آن عکس ها پس از پیروزی انقلاب، در تیراژ بالا منتشر و پخش شد.

در سال 1359، با تجاوز عراق به ایران جنگ آغاز شد. عکاسان و خبرنگاران نیز می بایست برای تهیه خبر و عکس در جبهه های جنگ حضور پیدا می کردند. علی که کم و بیش در ماموریت های خبرگزاری به عنوان عکاس حاضر می شد، در آن سال چندین بار به مناطق جنگی رفت و برای تهیه گزارش با گروه جنگ های نامنظم دکتر مصطفی چمران همراه بود. علی می گوید:

«من آن قدر ترسو بودم که در روستا کسی می مرد تا یک هفته از طرف قبرستان رد نمی شدم. وقتی جنگ شروع شد در تاریکخانه کار می کردم. بعضی از عکاس ها قبول نمی کردند به جبهه بروند، چند مرتبه به آقای قدیری گفته بودم که داوطلب اعزام به جبهه برای عکاسی هستم. پاییز 1359 در اولین ماموریتم برای تهیه گزارش از بمباران شهرها و آوارگان جنگی به جنوب و غرب کشور رفتم. بیشتر احساس تکلیف می کردم تا این که خود را عکاس جنگ بدانم.»


اوایل جنگ در تهران کشمکش های سیاسی میان گروه های مختلف در گرفت. در 5 مهر 1360 در یکی از همین تظاهرات سیاسی که به درگیری میان نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و گروهک های ضدانقلاب در خیابان ولیعصر (عج) انجامید، علی خود را به صحنه درگیری رساند. آن ها در مقابل سینما رادیوسیتی، اتوبوس شرکت واحد را آتش زدند، سپس وارد یک خانه تیمی در کوچه کنار سینما شدند و از آن جا به سوی نیروهای کمیته تیراندازی کردند و درگیری شدید شد. علی در تمام حادثه حضور داشت و عکس هایی منحصر به فرد گرفت.

آبان 1360 عملیات ثامن الائمه (ع) با هدف شکست حصر آبادان آغاز شد. علی فریدونی درباره حضورش در این عملیات می گوید:

«این اولین عملیاتی بود که در آن شرکت کردم. آبادان در محاصره بود. برای این که عراقی ها متوجه حضور ما نشوند، شبانه با لنج ماهی گیری و با نگرانی و اضطراب زیاد از حوالی ماهشهر راه افتادیم. صبح زود به آبادان رسیدیم. 24 ساعت قبل از شکستن حصر آبادان آن جا بودیم. روزهای اول برایم سخت بود، پس از شنیدن صدای شلیک یا انفجار توپ و خمپاره، دست و پایم می لرزید. و هر روز کارمان این بود که صبح می رفتیم منطقه برای مصاحبه و تهیه عکس، شب بر می گشتیم. نگاتیوها را بعد از عملیات و آزادسازی جاده آبادان – اهواز به تهران فرستادم.» عملیات رمضان در تیر سال 1361 به دلیل گرمای شدید و وسعت منطقه، آن گونه که موردنظر بود، پیش نرفت. علی فریدونی در یکی از شب های عملیات در سنگر فرماندهی قرار گاه متوجه خبر عجیبی شد. صبح زود خود را به یک میدان مین که شب قبل رزمندگان در آن گرفتار شده بودند رساند. آن ها داوطلبانه از میدان مین گذشته و با آن که از کانال های روبرو هدف تیربار نیروهای عراقی قرار می گرفتند، راه را برای بقیه باز کردند. عکس های آن واقعه، امروز جز، عکس های کم نظیر جنگ ایران و عراق است.


بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی و سپس در عملیات والفجر 4 شرکت کرد. عکس های او از عملیات والفجر 4 فضایی ماورایی را القاء می کند. تصاویری که کمتر در جنگ ایران و عراق دیده شده است.

در مرداد 1363، یک هواپیمای فرانسوی توسط فلسطینی ها ربوده شد. آن ها هواپیما را در فرودگاه مهرآباد به زمین نشاندند و برای رسیدن به خواسته های خود شروع به چانه زنی کردند. ماجرا از زبان او این گونه است.

«همراه عکاسان و خبرنگاران در فرودگاه مستقر بودیم. هواپیمارباها ملیت فسطینی داشتند و برای آزادی هم رزمانشان از زندان های رژیم اشغالگر قدس دست به هواپیماربایی زده بودند. روز چهارم گروگان گیری، گفت و گو و پا در میانی ایرانی ها برای آزادی مسافران نتیجه داد؛ آن ها گروگان ها را پیاده کردند و هواپیمای بمب گذاری شده را لحظاتی بعد، منفجر کردند؛ انفجار تکان دهنده اما ناقص بود. موج انفجار در کابین خلبان، فتیله بمب دیگر را خاموش کرد.

آن روز موفق شدم از تمام ماجرا عکاسی کنم. انتشار عکس های اختصاصی ایرنا در مجله نیوویک به یک موفقیت رسانه ای برای ایرنا تبدیل شد. چندین نشریه بین المللی دیگر مثل پاری ماچ و تایم عکس ها را با گزارش های تفصیلی چاپ کردند.

آذرماه 1363، هواپیمای دیگری از خطوط هوایی کویت که به سمت کراچی پرواز می کرد مجددا توسط فلسطینی ها ربوده شد. علی دوباره توانست این موقعیت را به بهترین شکل برای تاریخ عکاسی خبری ایران ثبت کند. او می گوید: «هواپیما 161 مسافر داشت و هواپیمارباها خواستار آزادی 17 هموطن زندانی خود در کویت بودند. روز اول و دوم با آزادی یک زن باردار و یک نوجوان مبتلا به ناراحتی قلبی سپری شد. روز سوم تهدیدها جدی تر شد. تقاضای تصویربردار کردند. می خواستند اعلام کنند دو تن از مسافران را کشته اند. من به عنوان عکاس داوطلب شدم. با نگرانی خود را پای پله های هواپیما رساندم. یکی از هواپیمارباها در حالی که صورتش را پوشانده بود و اسلحه کلت را مستقیما به طرف من نشانه رفته بود، پایین آمد. و از پشت سر، اسلحه را روی شقیقه ام گذاشت و به مترجم گفت: بگو اگر از ما عکس بگیرد با یک تیر خلاصش می کنم. من با حالت تسلیم و در حالی که هر دو دوربینم را بالا گرفته بودم، لرزان و نگران از پله ها بالا رفتم. دومین هواپیماربا در بالای پله ها نارنجکی را در دست داشت. در آستانه ورودی هواپیما دو جنازه افتاه بود. جا خورده بودم. هواپیماربا با اشاره فهماند نباید از او عکس بگیرم. دستش را جلو آورد تا یکی از دو دوربین را از من بگیرد. آخرین لحظه دست چپم را جلو بردم و دوربینی را که فیلم رنگی و لنز واید 28 میلیمتری داشت به او دادم. دومین نفر هم چنان از پشت مراقبم بود و با فشار دادن اسلحه به پشتم حضورش را یادآوری می کرد. کمی خم شدم و ناخودآگاه با دست چپ به هواپیماربا اشاره کردم کنار برود. هواپیما ربا کنار رفت اما نصف بدنش هنوز در کادر بود. دو فریم عکس سیاه و سفید گرفتم. کار من ظاهرا اعتمادش را جلب کرده بود اشاره کردم بگذارد با آن دوربین هم عکس بگیرم. دوربین ها را جابجا کردم. اشهدم را گفتم و کمی دوربین را به سمت هواپیماربا چرخاندم تا او را کاملا در کادر داشته باشم. دومین شاتر را که زدم، هواپیماربای عقبی پیراهنم را کشید و بعد با لگد به پایین پله ها پرتابم کرد. تعادلم را از دست دادم و به سختی به پایین رسیدم. سیستم عصبیم به هم ریخته بود و از شدت ترس، حال مساعدی نداشتم خبرنگارهای خارجی از من درخواست عکس کردند، می خواستند عکس ها را با قیمت بالایی بخرند. پیشنهاد چک سفید دادند، زیر بار نرفتم و مستقیم به سمت لابراتوار ایرنا حرکت کردم.
سیف الله صمدیان دبیر وقت سرویس عکس ایرنا گفت: چه کردی؟ گفتم نمیدانم. رفتم لابراتوار و در پانزده دقیقه ای که فیلم ها ظهور می شد، خدا میداند به من چه گذشت. نگاتیو ظاهر شد. زمانی که 2 فریم را دیدم می خواستم از خوشحالی پر در بیاورم. صمدیان پس از دیدن عکس ها مرا بغل کرد و بوسید و گفت پسر میدانی چه شاه کاری کرده ای؟ عکس ها به طور اختصاصی به مجله نیوزویک به قیمت 13 هزار دلار فروخته شد و فردای آن روز خیلی از رسانه های خبری دنیا آن عکس ها را انتشار دادند. روز چهارم گروگان گیری، یکی دیگر از مسافران هواپیما به دست هواپیمارباها کشته شد، عکس های آن صحنه به دلیل نگرانی آقای خرازی – مدیرعامل خبرگزاری ایرنا – نسبت به سیاسی شدن موضوع برای ایران، به رسانه های خارجی فروخته نشد.» علی فریدونی بهمن ماه 1364 در عملیات والفجر 8 که از عملیات های بی نظیر جنگ بود شرکت کرد. او درباره سختی و سنگینی عکاسی در آن عملیات می گوید:

«خبر رسید گارد ریاست جمهوری عراق طی عملیاتی سخت از بچه های بسیج و سپاه شکست خورده است. به همراه احمد ناطقی (دبیر بخش عکس خبرگزاری) تحریک شدیم برای عکاسی جلو برویم. منطقه زیر آتش شدید توپخانه بود. پیشروی دشوار شده بود. غیر از ما، کسی در منطقه نبود. با فاصله از هم، از دو طرف جاده حرکت کردیم تا اگر هر کدام مجروح شد، دیگری کمکش کند. چند کیلومتری رفته بودیم که یک پیک موتوری به ما رسید، احمد پشت موتور پرید و رفت. تنها ماندم. خوف مرا برداشته بود، اما غرورم اجازه نمی داد برگردم چون با او رقابت داشتم. جلوتر که رفتم، دیدم احمد با موتور در حال برگشتن است و هم زمان یک آمبولانس به سمت خط مقدم می رود، من دویدم وسط جاده جلو، آمبولانس هر چه چراغ و بود زد کنار نرفتم، مجبور شد ترمز کند. احمد فریاد زد: برگرد دیوانه! منطقه به آتش کشیده شده. گفتم: می خواهم بروم و با اصرار سوار آمبولانس شدم. دویست کیلومتری رفته بودیم که با یک انفجار، آمبولانس متوقف شد. پیاده به طرف خط مقدم حرکت کردم و از بچه ها و نماز خواندنشان در سنگر هنگام غروب عکس گرفتم. در راه بازگشت از اجساد کشته شدگان گارد ریاست جمهوری عراق عکاسی کردم. هوا تاریک شد و من جاده را گم کردم. بچه های حفاظت که مشغول گشت زنی در منطقه بودند مرا پیدا کردند و به من مشکوک شدند. کارت شناسایی نشان دادم، باور نکردند، چون آن زمان حضور جاسوسان در منطقه جدی شده بود. بازداشتم کردند و برای بازجویی به مقرشان بردند. صبح روز بعد با تایید مسئولین، متوجه اشتباه شان شدند. در این مدت بچه های ستاد تبلیغات جنگ فکر می کردند، من شهید شده ام. حتی خبر شهادتم را به خبرگزاری هم داده بودند.»


عملیات کربلای 5 در بهمن 1365 شروع شد و علی را دوباره به منطقه عملیاتی شلمچه رساند، منطقه ای که قبلا در عملیات هایی مثل رمضان آن را تجربه کرده بود. او در شلمچه ار لحظه شهادت رزمنده بسیجی در آغوش یک امدادگر عکسی گرفته است که می توان گفت از شاه کارهای عکاسی جنگ ایران و عراق است.

مرداد 1366 به همراه تعدادی از عکاسان ایرانی برای پوشش خبری حج تمتع به عربستان سفر می کند. این سفر مصادف با کشتار خونین حاجیان ایرانی توسط رژیم سعودی. واقعه برای علی که دیگر یک عکاس باتجربه است، شاید کار سختی نباشد، ولی خودش می گوید آن قدر حادثه دلخراش بود، که به سختی توانست دو حلقه ناتمام عکس بگیرد. او موفق ش عکس های این فاجعه را با تلاش بسیار و دور از چشم نیروهای امنیتی سعودی به ایران برساند.

فریدونی تا پایان جنگ در عملیات های کربلای 10 والفجر 10 نیز شرکت کرد و سه بار در طول جنگ تحمیلی مجروح شد. او با شجاعتی که در دوران دفاع مقدس از خود نشان داد، جزء جسورترین و پرکارترین عکاسان جنگ است.

در طول این سال ها، او مفتخر به دریافت 17 جایزه از مسابقا عکس داخلی و بین المللی از جمله؛ جایزه سازمان جهانی یونسکو، جایزه برترین عکس های خبری سال هلند و جایزه سازمان جهانی صلیب سرخ شد.

علی فریدونی در سال 1389 از خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، با تجربه ای بسیار در عکاسی خبری بازنشسته شد و در همان سال به دریافت نشان هنرهای تجسمی فجر نائل گردید و مدرک درجه یک هنری خود (معادل دکتری) را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد.

ارسال نظرات