به گزارش خبرگزاری بسیج، «همه سیزده سالگیام» عنوان خاطرات مهدی طحانیان از روزهای جنگ و اسارت است که به قلم گلستان جعفریان، نویسنده، نوشته و برای انتشار به سوره مهر تحویل داده شده است. این اثر دربردارنده خاطرات کوچکترین سرباز امام(ره) در اسارتگاههای عراق است, روزهایی که مقاومت بسیاری از سربازان ایرانی، زندانبانان را به زانو درآورد. این کتاب قرار است تا پایان تابستان سال جاری روانه بازار کتاب شود.
مهدی طحانیان کوچکترین اسیر ایرانی در اردوگاههای عراق بود که حضورش اعجاب نیروهای عراقی و رسانههای غربی را بههمراه داشت. مصاحبهای معروف از وی در رسانهها منتشر شد که او تنها بهشرط رعایت حجاب حاضر به مصاحبه با مجری میشود که در نهایت مجری این شرط را میپذیرد. بخشهای ذیل قسمتی از خاطرات طحانیان است که پیش از این در رسانهها از وی نقل شده است:
«عراقیها من را با خودرو به مقررشان انتقال دادند. از داخل خودرو میدیدم که از شهرهای خرمشهر و بصره عبور میکنند. در یکی از سالنهای آمفیتئاتر شهر بصره که اردوگاه موقت عراقیها بود شب را سپری کردم. شب عراقیها اجازه ندادند که بخوابم و تمامی افراد اردوگاه با شعاعی ششمتری به دور من حلقه زده بودند. آنها دائم به من نگاه میکردند، فحش میدادند و با پا یا دست به من ضربه میزدند تا اسمم را بپرسند. بهخاطر همین نتوانستم بخوابم.»
پرداختن به خاطرات طحانیان در قالب فعلی کتاب «همه سیزه سالگیام» تلاشی است برای چگونگی و چرایی حضور دانشآموزان در جبهههای جنگ. جعفریان تلاش دارد تا خاطرات طحانیان را از زوایه جدیدی روایت کند، از زاویه نگاه یک 13 ساله که درس و مدرسه را برای التیام دغدغههایش رها میکند و به جبهه میرود و ... .
جعفریان پیشتر درباره این کتاب گفت: من 15 سال است که در این حوزه کار میکنم. رویهام این است که در کارم سوژه حائز اهمیت است و همینطوری با راوی شروع به صحبت نمیکنم. کتاب طحانیان را اولینبار در سال 89 شروع کردم. در مور د طحانیان برایم این سؤال بود که چطور یکآدم 13 ساله که هنوز عقلش کامل نشده و نمیتواند شرایط را به خوبی بسنجد، به جبهه رفته است؟ آیا این حرکت تحت تأثر شرایط تبلیغاتی آن زمان بوده و یا بزرگنمایی او را منقلب کرده بود؟ این سؤال بسیاری از افرادی است که امروز هم در جامعه ما زندگی میکنند. با توجه به وجود همین سؤالات به سراغ خاطرات او رفتم. در آن موقع من راجع به یکیدو تن از شهدا که 13 ساله بودند، کار کرده بودم و اطلاعاتی داشتم. زندگی ایندسته از افراد برایم اهمیت داشت. وقتی آقای سرهنگی، مهدی طحانیان را برای نگارش خاطراتش معرفی کرد، دیدم طحانیان آدم خاصی در دوران اسارت بوده و علاوه بر این، کوچکترین آدمی بوده که به اسارت درآمده است. این برایم جالب بود. به همین خاطر پذیرفتم که کتاب خاطرات او را بنویسم.