اوکیف، یک کهنه‌سرباز آمریکایی است که در کشتی ماوی مرمره حضور داشته است. او امروز یک منتقد جدی سیاست‌های آمریکاست و به ساخت مستند رو آورده است. او قدرتمندترین راه برای افشای سیستم آمریکا را همین «مستندسازی» می‌داند.
کد خبر: ۸۵۲۳۵۹۰
|
۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۳

به گزارش خبرگزاری بسیج، «کن اوکیف» در کالیفرنیا آمریکا بدنیا آمده و به قول خودش مانند دیگر آمریکایی‌ها با این دیدگاه بزرگ شده است که کشورش بزرگترین کشور دنیا در جهان است. او در سن 19 سالگی به ارتش آمریکا می‌پیوندد و به جنگ خلیج نیز می‌رود.

تجربیات او در ارتش آمریکا برای وی سوالاتی بنیادی را بوجود می‌آورد که باعث خروج او از ارتش می‌شود. او مطالعات خود را در حوزه‌های دیگری ادامه می‌دهد و به سراغ دیدگاه‌های دیگری در تاریخ، سیاست و حتی کتاب خاطرات مالکوم ایکس می‌رود. این مطالعات جدید او را به این باور می‌رساند که همه آنچیزی که در تمام زندگی خود به آن باور داشته دروغی بیش نبوده و مقابل واقع قرار داشته است و این مسئله اوکیف را عصبانی می‌کند و احساس می‌کند که کسی او را گول زده است.

اوکیف به گفته خودش به این نتیجه می‌رسد که حضور او در ارتش با «دروغ» سردمداران آمریکایی شروع شده است و در ادامه وی به یک فعال صلح صلب تبدیل می‌شود و چندین جریان جدید را در آمریکا و کشورهای دیگر به راه می‌اندازد. در ادامه او بر روی مسئله اشغال فلسطین توسط اسرائیل تمرکز می‌کند.

او در سال 2001 بدلیل اقداماتی که از طرف دولت آمریکا ضد دولتی شناخته می‌شده تبعیت آمریکایی خود را از دست داده و پاسپورت آمریکایی او باطل می‌شود. او دو ماه بعد از واقعه 11 سپتامبر از آمریکا بیرون می‌رود. دولت آمریکا در هر منطقه‌ای که او ساکن می‌شد همواره برایش مشکلاتی را ایجاد می‌کرد. او حتی در هلند مجبور به استقرار در کمپ آوارگان می‌شود.

او بارها به فلسطین سفر می‌کند و در اولین کشتی که در سال 2008 موفق شده بود خود را به فلسطین برساند حضور پیدا می‌کند و بعد در سال 2010 نیز در کشتی ماوی مرمره حضور پیدا می‌کند که در سحر 31 می 2010 از طرف ارتش اسرائیل مورد حمله می‌شوند. او تمام آنچه مشاهده کرده و ضبط شده بود را بعلاوه گفت‌و‌گوها و تصاویر دیگر و حسی که در مورد این حمله داشته است را به یک مستند تبدیل می‌کند.

* اوکیف در مصاحبه‌ای بعد حمله اسرائیل به کشتی ماوی مرمره با صورت زخمی در حال شرح آن واقعه است

کن اوکیف با وجود فعالیت‌های رسانه‌ای که در حال حاضر انجام می‌دهد هنوز خود را یک فعال مدنی می‌داند و می‌گوید که هنوز مشکلات بزرگی وجود دارد که ما باید برروی آن مسائل کار کنیم. حضور اوکیف در کشتی ماوی مرمره بهانه‌ای برای سرزدن دوباره به او و نشستن پای صحبت‌هایش بود. کشتی ماوی مرمره یک کشتی صلح‌طلب بود که دقیقا 5 سال پیش در چنین روزی با حمله نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی مواجه شد و در جریان این حمله تعدادی از افراد حاضر در آن با ملیت‌های متفاوت کشته و زخمی شدند. متن گفت وگو با اوکیف را در ادامه می خوانید:

 آقای اوکیف، عموماً دیده شده که شما وقتی جایی سخنرانی دارید از مالکوم‌ ایکس نام می‌برید، دلیل آن چیست؟  او را چگونه شخصیتی دیدید؟

من مالکوم ایکس را یکی از زیباترین انسان‌هایی که تابحال شناخته‌ام، می‌دانم. FBI با همکاری برخی از افراد، او را کشت چرا که از نظر آنها مالکوم ایکس فردی بسیاری خطرناک بود. همانطوری که می‌دانید اتفاقی که برای مالکوم ایکس و خانواده او در آمریکا افتاد در تاریخ آمریکایی‌های سیاه‌پوست بسیار غیرعادی بوده است. به نظرم اگر مالکوم ایکس زمان بیشتری داشت قطعا می‌توانست بسیاری را در راه حقیقت متحد کند. اتحادی که می‌توانست به تغییر منجر شود. به نظر من همین ظرفیت بود که سیستم تشخیص داد باید مقابل او بایستد و وی را بکشد.

قدرتمند‌ترین راه برای افشای سیستم آمریکا «مستندسازی» است

 شنیدم که شما در موضوعات زیادی مستند ساخته‌اید. دلیل اینکه این رویه را انتخاب کرده‌اید، چیست؟ گویا درباره ماجرای حمله اسرائیلی‌ها به کشتی ماوی مرمره هم مستندی تولید کرده‌اید، دلیل انتخاب این سوژه چه بود و چه شد که این مستند را ساختید؟

من معتقدم قدرتمندترین رفتار برای دست‌یابی به حقیقت‌، مستند است. بنابراین مستندها ظرفیت تبیین حقیقت و نشان دادن آنچه اتفاق می‌افتد را دارند. از همین رو این همواره انگیزه من در ساخت مستند بوده است. من برای پول مستند نمی‌سازم. برخی اوقات هم هزینه برای من دارد و البته خطر هم دارد. اما بر این باورم که اگر بخواهید تاثیری مثبت بر جهان بگذارید اولین قدم نشان دادن حقیقت است. بنا بر این ساخت مستند یکی از این راه‌هاست. راه‌های دیگری هم برای آن وجود دارد. می‌توانید موسیقی بسازید یا شعر بسرائید یا هر کاری که از دستتان بر می‌آید. اما مستند سازی قطعا بسیار قدرتمند است و این انگیزه من از ساخت مستند است. کشتی ماوی مرمره را هم به همین دلیل انتخاب کردم چون حقیقتی است که سانسور شده است و باید درباره آن حرف زد و واقعیت آن را به مردم دنیا گفت تا برای آن ها بیشتر از قبل مشخص شود که رژیم اسرائیل چگونه دولتی است.

در این برخی از مستندها هم توسط رسانه‌های جریان اصلی بایکوت می‌شوند. علت این اتفاق چیست؟

درست به همین دلیل که یک فعال اجتماعی و یک انسان آزادانه می‌خواهد مستندهایی در جهت تبیین حقیقت و تاثیرگذاری مثبت بسازد و آن‌ها از  افشای حقیقت احساس خطر می‌کنند. رسانه‌های جریان اصلی نمی‌خواهند این مستند‌ها را نشان دهند زیرا کار رسانه‌های جریان اصلی دور نگهداشتن مردم از حقیقت است و کار آنها تببین حقیقت و آگاه سازی روز افزون ما نیست تا بتواینم مشکلاتمان را خودمان حل کنیم. کار آنها دور کردن ما از حقیقت، حفظ اختلاف بین ما و حفظ این مشکلات است بنا بر این به همین دلیل است که رسانه‌های جریان اصلی نمی‌خواهند هیچ یک از مستندها را که تهدید کننده سیستم آنهاست، پخش کنند.

ما بایکوتیم چون سیستم آمریکا از افشای حقیقت می‌ترسد

از میان تکه صحبت‌هایی که با برخی فعالان داشتم، این طور برداست می‌شود که برخی از هنرمندان، مستندسازان و فیلم‌سازان که در مقابل سیاست‌های آمریکا در جهان فعالیت می‌کنند دچار مشکلات مختلفی نیز شده‌اند. چرا آنها علیه هنرمندی که در عرصه آزادی کار می‌کنند این اقدامات امنیتی را فعال کرده‌اند؟

همه این اقدامات به ترس سیستم آمریکا از بیان شدن حقایق بر می‌گردد. آنها می‌گویند که اگر حقایق مشخص شود دیگر نمی‌توانند سیاست‌های خودشان را پیاده‌سازی کنند. یکی از بزرگترین مثال‌های این اتفاق حمله به عراق است. آنها در این حمله مسائل بسیاری مانند سلاح‌های کشتار جمعی و حمله احتمالی صدام به آمریکا را پیش کشیدند. در حالی که این حرف‌ها تماما دروغ بود. اگر این دروغ‌ها توسط مردم باور نمی‌شد آنها هیچگاه نمی‌توانستند به کشوری مانند عراق حمله کرده و آنجا را اشغال کنند. وظیفه پروپاگاندا دور نگاه داشتن ما از حقیقت و کشاندن ما به مسئله‌ای است که آنها می‌خواهند. مستندسازان می‌توانند در این راه وظیفه چراغ راهنما را بازی کنند تا حقیقت را نشان دهند تا جهان آینده بهتر شکل بگیرد.

اگر رسانه‌های جریان اصلی در جایگاه خود به شکل درست ایجاد شوند مشکلات ما با سرعت بسیاری حل خواهد شد. آنها از رسانه‌های جریان اصلی استفاده می‌کنند که ما فریب داده شویم و در نتیجه  سیستم خودشان را تایید کنند.

با توجه به این شرایط اگر مستندسازان و فیلم‌سازان و هنرمندان بخواهند که اثر مثبت بگذارند، واقعا در جایگاه بزرگترین دشمن این رسانه ها قرار خواهند گرفت. این چیزی است که من را از این رسانه‌ها دور کرده است. اگر در این راه شما کاری را انجام ندهید و خود را معرفی نکنید آنها آن تصویری که می‌خواهند و دوست دارند را از شما به جهان نشان می‌دهند و همواره شما را به عنوان یک دیوانه عصبانی نشان می‌دهند. آنها بازی را خیلی خوب بلد هستند و این ما هستیم که باید این بازی رسانه‌ای را یاد بگیریم و اگر این اتفاق نیافتد آنها از ما علیه گروه خودمان استفاده می‌کنند. و این علتی است که من از این رسانه‌ها دوری می‌کنم. به همان علتی که من از دروغ این رسانه‌ها بشدت بدم می‌آید.

 همین رسانه‌ها در مسئله حمله هواپیماهای بدون سرنشین هم مسئله را طوری نشان دادند که فکر می‌کنم اگر برآورد من درست باشد، با انتقادات زیادی همراه بود. برای مثال عبارت «کشتار جانبی» که آقای پاول بر زبان راند شاید به نوعی ساده‌سازی ماجرا بود اما با انتقادات زیادی میان مردم همراه بود. انتقاداتی که البته تنها در رسانه‌های مستقل فرصت ظهور پیدا کرد.

بله درست است. تمام این اسم‌هایی که برای این حملات مانند «کشتار جانبی» می‌گذارند، درواقع  همان قتل عام است. به نظر من هیچ حمله‌ای با هواپیماهای بدون سرنشین دفاع شخصی نیست. از هر طرفی که به آن نگاه کنید این اتفاق‌ها کشتار است حتی اگر بگویند که این اقدامات برای بدست آوردن تروریست‌ها انجام می‌شود.

چطور بزرگترین سازنده و مصرف کننده اسلحه، به عراق به بهانه سلاح کشتار جمعی حمله کرد

مسئله اینجاست که آن سیستمی که ادعا می‌کند بدنبال شکار تروریست‌ها است، در حقیقت خود بزرگترین تروریست جهان است.

این مسئله‌ای است که من سال‌ها در رسانه‌های جریان اصلی در مسئله مبارزه با تروریسم با آن مواجه بوده‌ام. حقیقت دیگر آن است که آن کشور که مبارزه علیه تروریست‌ها را هدایت می‌کند در جای دیگر خودش حامی تروریست‌ها است و تجارت اسلحه‌اش را در این بازی دوگانه پیش می‌برد. برای مثال در مورد عراق ما سال‌ها در رسانه‌های جریان اصلی بارها این حرف را می‌شنیدیم که عراق سلاح‌های کشتارجمعی دارد ولی هیچگاه در این رسانه‌ها و در بین مردم حرفی از بزرگترین سازنده سلاح‌های کشتار جمعی و بزرگترین مصرف‌کننده این سلاح‌ها در جهان صحبتی به میان نمی‌آید. این چگونه ممکن است که یکی از بزرگترین سازندگان و استفاده‌کنندگان سلاح‌های کشتار جمعی خود بدنبال حذف یکی از کوچکترین اعضای این حلقه باشد؟

تمام این مسائل به کنترل ذهنی که رسانه‌های جریان اصلی آن را دنبال کرده‌اند باز می‌گردد. این مسئله‌ای است که بسیاری از مردم جهان به آن توجه نمی‌کنند. برای فهمیدن این موضوع هم نیاز نیست که حتما خیلی باهوش باشید. اگر به این مسئله دقت کنید خیلی راحت در مورد آن به نتیجه می‌رسید و این چیزی است که این روزها در جهان می‌گذرد. تعداد بیشتری از مردم نیاز دارند که فکر کنند و اگر این فکر کردن اتفاق بیافتد دیگر آنها نمی‌توانند مردم را کنترل کنند.

مردم آمریکا از روبرو شدن با این حقیقت می‌ترسند: دولتی که به آن مالیات می‌دهند همان دولتی است که مردمش را می‌کشد

حضرت مسیح گفته‌اند که مردم آزاد هستند و من آزادی را به همان شکلی که او می‌گوید قبول دارم. مسئله‌ این است که وقتی هرکسی می‌خواهد برای اولین بار حقیقت را پیدا کند در ابتدا آن مسئله بسیار برای او ترسناک خواهد بود. برای مثال در آمریکا آن کسانی که می‌خواهند حقیقت 11 سپتامبر را بدست بیاورند دچار این مشکل خواهند شد. مسئله این است که آنها از روبرو شدن با این حقیقت که دولتی که به آن رای داده و به آن مالیات می‌پردازند، دولتی باشد که مردم خود را قصابی و کشتار کرده باشد، می‌ترسند. این حقیقتی است که بسیاری از مردم از روبرو شدن با آن می‌ترسند. آنها نمی‌خواهند این ایده و اتفاق را بپذیرند و قطعا روبرو شدن با این حقیقت برای انسان‌ها ترسناک خواهد بود.

نکته دیگر این است که با توجه به آن چیزی که شما از این مسئله یاد گرفته و می‌فهمید -به همان اندازه که ترسناک و وحشتناک است- این فهم به آزادشدن شما هم کمک می‌کند. و این مسئله دیگر واقعا من را آرام می‌کند همانطوری که مسیح می‌گوید حقیقت همان آزادی شماست. برای من یکی از بزرگترین حقیقت‌ها که ممکن است مخالفانی را نیز داشته باشد این است که من به مسائلی باور دارم که نهایت آن کشتار و مرگ نباشد.

برای من مهم نیست که اکنون کسی بیاید و اسحله را بر روی سر من بگذارد و ماشه بکشد. امروز برای من حقیقت و دانستن آن حقیقت از هر چیزی مهم‌تر است. برای من مهم نیست که در آن دنیا بهشت نصیب من شود یا نشود اما برای من این مسئله مهم است که من آزاد هستم و بدنبال پیدا کردن حقیقت افتاده‌ام. تا شما عاشق نشوید و کسی قلب شما را نشکند شما قوی‌تر نمی‌شوید. پس شما باید در این راه برای پیدا کردن حقیقت ریسک کنید.

زندان فکر مخوف‌ترین زندان دنیاست

قدری در مورد مسئله «Prison of mind» که در یکی از سخنرانی‌ها خود به آن اشاره کردید به ما بگویید.

این زندان ذهنی قوی‌ترین و مخوف‌ترین زندان در جهان است. ما به عنوان انسان مواد تشکیل دهنده بزرگترین زندان را جمع‌آوری می‌کنیم. ما خودمان دیوارهای این زندان را می‌چینیم و از در آن داخل شده و در را به روی خودمان می‌‌بندیم و قفل می‌کنیم و کلید آن را به تعداد محدودی بیرون از این زندان می‌دهیم که دنیا را از طریق سیستم اقتصادی هدایت می‌کنند.

ما وقتی در زندان می‌نشینیم تازه به این باور می‌رسیم که دوست نداریم در آن زندان حضور داشته باشیم و از آنهایی که بیرون زندان هستند می‌خواهیم که راهی برای بیرون آمدن ما پیدا کنند. این کاری است که ما با خودمان انجام دادیم و ما زندان‌های خودمان را ساخته‌ایم و ما تنها کسانی هستیم که می‌توانیم دیوارهای این زندان را شکسته و خودمان را از داخل آن خلاص کنیم. اگر ما منتظر باشیم که کسی ما را بیرون بیاورد این اتفاق هیچ‌گاه نخواهد افتاد و ما هیچگاه آزاد نخواهیم شد.

من هم یک آمریکایی سیاسی هستم اما از سیاست سیاست‌مداران آمریکایی‌ها متنفرم

 چرا با وجود مشخص شدن بسیاری از حقایق هنوز می‌گویند که باید از سیاست دوری کرده و به همان اقدامات صلح طلبانه بپردازیم؟

هیچکس سیاست سیاستمداران آمریکایی را دوست ندارد و ما در آمریکا شاهد این بودیم که سیاست تا چه حد بر سر ما خرابی آورده است. اگر که می‌گویند هنرمندان بهتر است که از سیاست دور باشند به آن معنی است که هنرمندان با نزدیکی به سیاست در تمامی جنایت‌هایی که دولت آنها را ایجاد کرده است، شریک خواهند شد. من از این سبک از سیاست متنفرم. سیاستمداران همواره تلاش دارند که یک مسئله را برای شما دیکته کنند و من و بسیاری از مردم این مسئله را دوست نداریم. البته ما از سیاست هم صحبت می‌کنیم چرا که نمی‌خواهیم این سیستم مخرب و پوسیده به فعالیت خود ادامه دهد و تلاش کند که زندگی را به ما دیکته کند. این سیاست که ما از آن سخن می‌گوییم و به آن علاقه داریم با سبک سیاست سیاستمداران آمریکایی متفاوت است.

آیا تابحال برای شما مشکلی بوجود آمده است که بسیار شما را آزار دهد؟

شاید این جمله ای که می‌گویم از نظر من یک مشکل باشد. ماجرا بر می‌گردد به حمله نیروهای اسرائیلی به کشتی ماوی مرمره. وقتی که به ما حمله شد، سربازان اسرائیلی بارها به من می‌گفتند که تو از حماس پول گرفته‌ای و تو یک تروریست استخدام شده از سوی حماس هستی. و وقتی که من به آمریکا یعنی کشور خودم می‌رفتم با من همچون یک مجرم و تروریست برخورد می‌کردند.

آنها همه چیز را بررسی می‌کردند و پس از فرودگاه من را نیز تعقیب می‌کردند و آنها حتی تا سرویس بهداشتی نیز من را تعقیب می‌کردند. به گونه‌ای با من برخورد می‌کردند که انگار واقعا بمبی را به همراه دارم. البته ممکن است بسیاری وجود داشته باشند که هر روز با آن‌ها اینگونه برخورد می‌شود.

در این بین اما من بسیار دوست دارم که مقابل آنهایی بنشینم که با من این کارها را انجام می‌دادند و به آنها بگویم که چه کسی به شما دستور داده است که با من به مانند یک مظنون تروریست برخورد کنید؟ من به آنها می‌گویم شما با کسی دارید این کار را انجام می‌دهید که وظیفه‌ خود را برای کشورش انجام داده است. من خود در ارتش بوده‌ام و آنها هم قطعا جایگاه کسی که پیش از این در ارتش بوده است را می‌فهمند. من باید به آنها بفهمانم که علت ایستادن آنها مقابل من وجود افرادی است که کشور را هدایت می‌کنند.

رأی ما را به نتانیاهو، به عنوان یک جنایتکار جنگی سپردند

من باید به آنها این را بفهمانم که کشور ما را گروه‌هایی هدایت می‌کنند که تنها هدف آنها حفاظت از اسرائیل است. آنها باید بدانند که برخی کشورشان را به غارت می‌برند و آنها در جایگاه نیروهای پیاده آنها هستند. برای مثال وقتی که نتانیاهو برای آخرین بار در کنگره سخنرانی کرد اکثریت به او رای مثبت دادند. رای مثبت کسانی که ما به آنها رای داده‌ایم به یک جنایت‌کار جنگی رسیده است.

من باید به این سربازان بفهمانم که اینها کسانی هستند که تلاش می‌کنند شما به من آسیب برسانید. من حقیقتا مراقب کشورم بوده‌ام و این خیانت‌کاران می‌خواهند که شما من را آزار بدهید. چندی پیش کار به جایی رسید که روزی آنها به خانه من ریختند و همه وسایل مهم، اسناد و کامپیوترهای من را برداشته و بردند.

به نظر من واقعا اینها مشکل بزرگی نیست حتی اگر بگویم در انگلستان به زندان انداخته شدم باز هم این مسئله بزرگ نیست. حتی اینکه تمام وسایل من را بارها بدزدند برای من هیچ مسئله‌ای نیست. حتی مسئله‌ای نیست که 3 عدد کامپیوتر و 9 عدد هارد درایو را از من ببرند در حالی که من بر روی برخی از آنها اطلاعات و عکس‌های خصوصی و خانوادگی داشتم. اینها چیزی نیست که من از بودن آنها در دست دشمنانم ناراحت شوم اما این‌ها مسئله عدم رعایت حقوق من به عنوان یک شهروند است.

بگذارید دقیق‌تر به شما بگویم شاید من قدری سختی کشیده باشم اما اینها برای من در مقابل سختی‌ای که مردم هر روز در عراق، سوریه، افغانستان، آفریقایی‌ها و ... متحمل می‌شوند، چیزی نیست. البته شاید آنها یک روز من را بکشند و یا بار دیگر من را در زندان بیاندازند. از مالکوم ایکس سوال می‌کنند که هزینه‌ «آزادی» چیست؟ و او پاسخ می‌دهد: هزینه آن «مرگ» است و اگر شما آن را قبول نکنید باید این کلمه را از واژگان خودتان حذف کنید.

 بگذارید به مسئله کشتی ماوی مرمره برگردیم. با وجود اینکه شما یکی از اعضای کشتی ماوی مرمره بودید، اگر روزی دوباره اینچنین کشتی‌ای به راه بیافتد، آیا باز هم حاضر هستید که بر روی آن کشتی سوار شوید؟

اگر بخواهم با خودم صادق باشم باید بگویم که نه. چرا که اگر هنوز این کشتی بر صادرات متمرکز نباشد من در کشتی حاضر نمی‌شوم. مردم فلسیطینی سال‌ها است که صحبت کرده‌اند و اکنون دیگر فرصت آن است که حق صادرات و واردات به آنها داده شود. بنظرم این یک اشتباه بزرگ اگر که ما بخواهیم بجای تمرکز بر روی نیازهای اساسی فلسطینیان بر روی نیازهای دست چندم آنها دست بگذاریم. نیازهایی که آنها سال‌هاست آن را فریاد زده‌اند و بشدت بارز هستند.

 این حمله به کشتی ماوی مرمره نشان داد که اسرائیلی‌ها به هیچ قانون بین‌المللی پایبند نیستند و حتی قوانین مشخص انسانی نیز از طرف آنها انکار می‌شود. این حمله چه تاثیری را بر روی چهره اسرائیل در جهان گذاشت؟

اسرائیلی‌ها هر روزه بدترین اقدامات را علیه فلسطینیان انجام می‌دهند و در حقیقت مردم فلسطین را بعنوان انسان در نظر نمی‌گیرند. ما باید این حرف را به تمام دنیا برسانیم که ما در آن حمله با ذره‌ای از چیزی مواجه شدیم که هر روز فلسطینیان صبح تا شب خود را با آن سر می‌کنند.

در دنیای ما هیچ‌کس، اسرائیل این قاتل بزرگ را تنبیه نمی‌کند

ما یکی از اعضای آن کشتی بودیم و زمانی که از حضور آنها مطلع شدیم قصد مقاومت داشتیم و آنها هم این رفتار را دوست نداشتند. این رفتار ما نشان داد که اگر امکانات فلسطینیان در سطح اسرائیلی‌ها بود قطعا آنها می‌توانستند بر اسرائیلی‌ها غلبه کنند.

 اسرائیلی‌ها چندین سال قبل هم به یک کشتی آمریکایی و اعضای آن به نام یو اس اس لیبرتی حمله کردند. چه شباهت‌هایی بین این دو حمله وجود داشت؟

به نظر من علت‌های بسیار زیادی وجود دارد که ما را مجاب می‌کند به شباهت‌های این دو حمله دقت کنیم. هر دو این کشتی‌ها در آب‌های جهانی بیرون از غزه هدف قرار گرفته‌اند و هر دو حملات به این کشتی‌ها کشته‌های فراوانی را بر جای گذاشته است.

اما نکته اینجاست که وقتی آنها پیش از این به کشتی یو اس اس لیبرتی حمله کردند هیچکس آنها را تنبیه نکرد تا که کار به جایی برسد که دوباره چند سال پیش به یک کشتی صلح طلب اینچنین حمله‌ور شوند. این دنیایی است که ما در آن زندگی می‌کنیم که هیچکس اسرائیل، این قاتل بزرگ را تنبیه نمی‌کند و کشته‌های آن هم به مروز زمان از طرف رسانه‌های جریان اصلی به فراموشی سپرده می‌شوند.

ارسال نظرات