پدرشهیدان اشرف گفت: من از تمامی مسئولین خواهشمندم فرامین مقام معظم رهبری را با جدیت و مو به موبه مرحله اجرا درآورند و تاحد توان و امکانات برای مردم از دل و جان مایه بگذرانند چرا که این ملت در طول دوران انقلاب و در لحظات حساس آن از جان و دل برای این نظام مایه گذاشته اند و در موضوع مذاکرات هسته ای با درنظر گرفتن عزت نفس ملت بزرگ ایران پای میز مذاکره بنشینند.
کد خبر: ۸۵۱۷۹۶۴
|
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۷


به گزارش خبرگزاری بسیج از یزد به نقل از یزد امروز در یک عصربهاری برای تهیه مصاحبه میهمان پدرشهیدان اشرف شدیم. پس ازاستقبال گرم پدرو مادر شهید، دراتاق پذیرایی عکس دو شهید خانواده اشرف خودنمایی می کرد پس ازانجام پذیرایی حاج خانم برای انجام کاری ، ما را با سید حسین آقا تنها گذاشتند و رفتند.

 



لطفا درابتدای صحبت خودتان را معرفی کنید؟

سید حسین اشرف هستم و در سال 1319در محله شیخداد یزد به دنیا آمدم.بنده پس از ازدواج  صاحب سه  فرزند پسر و سه فرزند دختر شدم و در سال 1383به فیض بازنشستگی نائل شدم.

 


 

لطفا یک معرفی هم ازدو شهید بزرگوارتان داشته باشید؟

شهید اول ما به نام سید محمد، در منطقه شلمچه،عملیات رمضان سال 1361در سن 17سالگی  و پس از مجروحیت وبستری در بیمارستان شهید بهشتی اصفهان شربت شهادت نوشید.

 

شهید دوم به نام سید رسول، که ایشان فرماندهی گردان ادوات تیپ الغدیر را برعهده داشتند و در سال 1364در سن 21سالگی در اهوازو بر اثر اصابت موشک به خودروشان به اتفاق خواهر زاده ام(شهید دوران) به فیض عظیم شهادت نائل شدند.

 

آقارسول متاهل و دارای یک فرزند 6ماهه بود که به شهادت رسید واز نکات جالب توجه شهادت سید رسول این است که ایشان دقیقا در روزی که بدنیا آمد در همان روزهم به شهادت رسید.

 

خب فرمودید آقارسول متاهل بودند ازچگونگی شکل گیری ازدواج ایشان بفرمایید؟

آقا رسول بیشتراوقات بدلیل مسئولیتی که داشت دراهواز بود تا اینکه یک روزآمد یزد وبه والده اش گفت من می خواهم ازدواج کنم مادرش گفت پسرم شما که بیشتر اوقات جبهه ای و اینجا نیستی کدام خانواده ای با شرایط شما کنار می آید و به شما دختر می دهد که آقا رسول با قاطعیت گفت: مادر من باید ازدواج کنم وبرای این ازدواج دو شرط دارم اول اینکه همسرم خواهرشهید باشد ودوم،ایشان نیز باید به همراه من به اهواز بیاید.

 

بالاخره آقا رسول پس ازموافقت مرحوم حاج جعفر زحمتکش داماد این خانواده شده و پس از یک هفته به همراه همسرش عازم اهواز شد. یکسال پس از ازدواج به شهید رسید و ازایشان یک فرزند پسرکه آن موقع 6 ماهه بود به یادگار مانده است.

خب از ویژگی های بارز شهیدانتان بفرمایید؟

واقعیت امراین است که من در طول حیات پربرکت این دو شهید نتوانستم آنان را کامل بشناسم. محمد آقای ما در دبیرستان زرگران درس می خواند و به قدری درس خوان بود که قبل ازاعزام به اهواز آخرین امتحانش را که زبان انگلیسی بود داد وبه اهواز رفت. درمنزلی که در بلوار22بهمن داشتیم اتاقی بود که محمدآقا اغلب اوقات در آن رازو نیازمی کرد، یک رکعت نماز شبش ترک نشد و احترام زیادی برای من ومادرش قائل بود.

آقا رسول هم به مانند محمد آقا بسیار برای اعمال دینی اهمیت قائل بود و من ومادرش از او راضی بودیم. او را کمتر می دیدیم چون بیشتر در مناطق عملیاتی حضور داشت ویکی از فرماندهان جنگ برایم تعریف کرد که ایشان 450نفر نیرو داشت و با توجه به سن کمش به خوبی آنان را مدیریت می کرد.

زمانی که خبر شهادت فرزندانتان را شنیدید اولین واکنش شما و مادر شهیدان چه بود؟

یادم هست زمانی که محمدآقا زخمی شده بود آقا رسول یزد بود، وارد خانه که شد به من اشاره کرد بیا داخل آشپزخانه و به من گفت محمد آقا زخمی شده و در بیمارستان شهید بهشتی اصفهان بستری است من گفتم بابا راستش را بگو زخمی شده یا شهید؟ گفت زخمی اما بهتر است مادرنفهمد و من و شما راهی اصفهان شویم. خب مادر شهیدان خیلی حواسشان جمع است پس از خروج از آشپز خانه به من گفتند شما دو نفر چه حرف خصوصی داشتید که من نامحرم بودم .از ما انکار و از ایشان اصرار تا بالاخره حقیقت را فهمیدند و گفتند من هم می آیم.

پس ازحضوردربیمارستان شهید بهشتی اصفهان دکترتنها به من اجازه دیداردارد.وقتی پسرم را دیدم غرق خون بود سرم را نزدیک گوشش بردم و گفتم مرا شناختی گفت آری بعد هم مادر شهید آمد و اصرار کرد که پیش ایشان بماند.

من و آقارسول برای بردن پدرخانمم به اصفهان شبانه به یزدآمدیم که ساعت 5صبح به ما اطلاع دادند محمد آقا شهید شده و جنازه او را درروزعید فطربه خاک سپردیم.

در مورد آقا رسول هم که آماده بودیم.یادم هست روزرحلت پیامبر(ص) در کرمان منزل برادر خانمم بودیم برادر خانم دیگراز یزد با ایشان تماس گرفت و گفت : یکی از هم دانشگاهی هایت شهید شده و اگرمی خواهی برای تشییع حضور داشته باشی بیا یزد و ایشان به علت حضور ما در منزلش جواب منفی داد. با اصرار بنده به یزد آمدیم ساعت 1بامداد که به خانه پدرخانم رسیدیم برادر خانم به من گفت آقارضا(شهید دوران) زخمی شده گفتم ازآقا رسول چه خبر؟ گفت او حالش خوب است.

برای احوالپرسی از شهید دوران به خانه خواهرم رفتیم که چهل چراغ او را دیدم احساسم می گفت که آقا رسول هم شهید شده چون این دو معمولا باهم درعملیات ها شرکت می کردند برای دلداری مادربه خانه والده رفتیم که چهل چراغ اقارسول را در آنجا مشاهده کردم.

هردومان صبور بودیم چرا که اعتقادمان این است این دو گل امانت خدا بودند و او امانات خود را به زیباترین شکل باز پس گرفت.

خاطره ای از شهدای خود دارید؟

چندی قبل برای زیارت شهدا به مناطق عملیاتی اعزام شدیم راوی کاروان گفت من در عملیات رمضان حضور داشتم وبگذارید خاطره ای از یک شهید بگویم ومن این خاطره را از زبان ایشان نقل می کنم.

ایشان گفت بچه ها بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می خواندند درهنگام خواندن زیارت این شهید لبخند می زده، بچه ها شکایت این شهید را به فرمانده می کنند و ایشان هم قول پیگیری می دهد شب عملیات فرا می رسد واین شهید برای شرکت در عملیات لحظه شماری می کرده، فرمانده خطاب به او می گوید شما درعملیات شرکت نمی کنی شهید شروع به التماس کردن می کند وفرمانده می گوید به شرطی در عملیات شرکت می کنی که راز خنده در زیارت عاشورا را بگویی. با اصرار زیاد فرمانده شهید از وی قول می گیرد که تا زنده است این راز را فاش نکند سپس این گونه می گوید زمان زیارت آقا ابا عبدالله الحسین(ع) را کنار سنگر می بینم و ایشان جایگاه مرا به من نشان می دهند.

پس ازنقل این خاطره  بود که شوری در خانواده ها افتاد و ازراهنما درخواست کردند نام شهید را بگوید ابتدا مخالفت کرد ولی بعد گفت آن شهید سید محمد اشرف بوده است.


مهمترین انتظار یک پدرازفرزندانش چیست؟

مهترین انتظار یک پدراز فرزند، رعایت ادب در صحبت کردن با پدر ومادر و احترام به والدین است چراکه متاسفانه می بینم برخی با پدر و مادر بد حرف می زنند و گاها آن ها را به اسم نام می برند و این خیلی بد است.


مهمترین انتظار شما به عنوان پدر دو شهید از مسئولان استان چپیست؟

من از تمامی مسئولین کشوری و استانی خواهشمندم فرامین مقام معظم رهبری را با جدیت و مو به مو به مرحله اجرا درآورند و تا حد توان و امکانات برای مردم از دل و جان مایه بگذرانند چرا که این ملت در طول دوران انقلاب و در لحظات حساس آن از جان و دل برای این نظام مایه گذاشته اند.

مشکلات معیشتی و بیکاری مردم و به ویژه نسل جوان را برطرف کنند و در موضوع مذاکرات هسته ای با درنظر گرفتن عزت نفس ملت بزرگ ایران پای میز مذاکره بنشینند و درصورت تکرار تهدیدات، میز مذاکره را ترک کنند.


به  عنوان آخرین سوال، جنابعالی چه توصیه ای به نسل جوان دارید؟

نسل جوان امروز نسل هوشیاری بوده و اکثریت این جوانان همراه و هم پای انقلاب هستند. شما در صحنه های مختلف از جمله راهپیمایی 22بهمن مشاهده می کنید که بیشترین حضور ازآن جوانان است. درهیئت های مذهبی،مراسمات محرم،رمضان واعیاد نیمه شعبان حضور پرشورنسل جوان حاکی از صفای دل جوانان ماست اما امروزمهمترین وظیفه نسل جوان نگهداری از این انقلاب و حرکت پشت سررهبرمدبرو شجاع انقلاب می باشد و در یک جمله می گویم ای جوانان ایران زمین، پشتیبان نظام وانقلاب باشید چراکه چشم امید این شهدا به شماست.



 

وقتی مصاحبه به پایان رسید در چشمان سید حسین آقا اشک جمع شده بود اما تاسی به اربابش حضرت سیدالشهدا(ع) و رضا بودن به اراده الهی مانع از فرو ریختن قطرات اشکش شد.

 

سید حسین آقا رو کرد به من و گفت چای شیخ حسینی می خوری؟ و وقتی متوجه تعجبم شد گفت در محله ما شیخ حسین نامی وجود داشت که تکه بزرگی از نبات را در چای حل می کرد و ان چایی پر نبات را با قند می خورد و مردم محله چون به این عادت وی واقف بودند هر کجا برای منبر از او دعوت می کردند چایی را بدین گونه برایش تهیه می کردند کم کم این مدل از چای به چای شیخ حسینی معروف شد.

 

پس از خداحافظی با خود فکر کردم که این عزیزان چه حق بزرگی برگردن ما دارند و متاسفانه ما چه غافلیم ازاین غیورمردان و زنان مرز پرگهرمان.

انتهای پیام/ع


ارسال نظرات