خبرهای داغ:
حاشیه ای بر هجرت و جهاد در ایام نوروز؛
عجب نام زیبایی است نوروز... یعنی روزمان را نو کنیم ...نمی دانم چقدر تدبر و تعمق و تامل کرده ایم بر این واژه؟! برخی نوروز را اینگونه معنا میکنند که «باز هم روز از نو روزی از نو» و عده ای نیز می پندارند نوروز یعنی آنکه روزمان را با فعالیت ها و برنامه های نو آغاز کنیم ...
کد خبر: ۸۵۱۳۲۷۴
|
۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۶

*باز هم نوروز

عجب نام زیبایی است نوروز... یعنی روزمان را نو کنیم ...نمی دانم چقدر تدبر و تعمق و تامل کرده ایم بر این واژه؟! برخی نوروز را اینگونه معنا میکنند که «باز هم روز از نو روزی از نو» و عده ای نیز می پندارند نوروز یعنی آنکه روزمان را با فعالیت ها و برنامه های نو آغاز کنیم ... بی شک گروه نخست که تعدادشان به قضاوت شما خواننده گرامی،نوروز برای شان غبار روبی از منزل است و نو کردن وسایل خانه و خود خانه؛ و دعای «حول حالنا الی الحسن الحال»در ظرفیت درک و فهمشان نمی گنجد.

و دسته ی دوم را غایت و آمال بر قله های بشریت است که نه تنها معتقدند «عید روزی است که در آن گناه نکرده باشی» که نوروز را فرصتی برای جبران مافات روز گذشته دانسته و در پی تحقق آن حدیث شریف مولایند که «مومن کسی است که امروزش از دیروز بهتر باشد» و نوروز برای اینان فرصتی است تا جزو خاسران نباشند ... خوشا بر این گروه که دنیای شان مزرعه آخرت است ... و برای من نیز مانند همگان، امسال روز نخست فروردین «نوروز» بود، قضاوتش باشما که جزو گروه اول بودم یا دوم؟!


*باز هم هجرت...

بی شک، سعادت حقیقی همواره از آن مهاجران است آنانکه از دنیای نفس به فضایل هجرت می کنند اما در میان همین مهاجران آنانکه لحظه تحویل سال و نوروز را که بهترین لحظات بوده از خانه و کاشانه دور گردیده و به دور از راحت و آسایش ، خود را به محروم ترین روستاها می رسانند.آنها در زمره ی خواص اهل هجرت هستند که در عین 10 روز خود سازی و پیشرفت کمالات معنوی به خدمت محرومان و مستمندان و نیازمندان اشتغال دارند... و من نیز به لطف جهادگران، نوروز امسال را در کنار مجاهدان بودم از تهران به قم از آنجا به اراک و سپس بروجرد و خرم آباد ،آنگاه اندیشمک و پادگان دو کوهه... و نهایتا پایتخت مقاومت ایران(دزفول)مقصد هجرت گردید و از آنجا 9ساعت یک نه دو نه سه نه چهارشاید هم پنج کوه به ارتفاع آسمان را بالا و پایین رفتیم ودر هر پیچ، دره های مخوف و عمیق را کنارمان احساس کردیم و در بی راهه های پر سنگ و سنگلاخ ،تمام کتف و کول مان، در بالا و پایین رفتن، که نه پریدن ماشین، خورد و خمیر و داغان شد تا آنکه هجرتمان با رسیدن به منطقه «فداله عمران» از منطقه «احمد فداله»آغاز شد...


*باز هم جهاد ...

منتظران خورشید، مشتی است از خروار خروار گروه جهادی در کشور و ستاره ای کوچک و کم سو از آسمان جهادی که ستارگان پرفروغش در جوار ماه بسیج سازندگی ، آرامش آدمیان در ظلمات فقر و تبعیض لیل می باشد و روز های تابناک انقلاب و خورشید نظام اسلامی را تکمیل نموده و تامین کرده و تایید بخشیده و تسریع می دهد تا روز و شب برای امت و ملت ، یک نهار و یک لیل باشد اگر چه این گروه نامشان را منتظران خورشید نهادند و در نهایت به دنبال غایت حیات و رایت هدایت، خورشید عالمتاب حقیقت هستند که سال های متمادی است در آبادی های قصر شیرین و گیلان غرب تا قم و تهران و بلوچستان سجاده خدمت پهن نموده و به میزان بضاعت ، سازندگی کردند...

سال جدید که از سوی مرادمان «دولت و ملت ، هم دلی و هم زبانی» نام گرفت برای جهاد گران بسیجی ، نه یک شعار برای 94که سال های سال است جهت حرکت بچه های جهادی است. اردویشان برای کار آمد سازی دولت است و جز هم دلی و هم زبانی با مسئولان برای یک خدمت کامل به ولی نعمتان انقلاب نبوده و نیست و اگر چه خیلی اوقات ، این «هم» ها یک سویه است و از سوی آنکه پشت پیراهنشان و شعار لب هایشان«همه باهم بسیج سازندگی» است روانه ی مسئولان می گردد و گویا برای برخی مدیران با حذف «هم»؛ فقط «دلش» مهم است برای فربه شدن و «زبانش» اهمیت دارد برای نطق کردن و تبلیغات انتخاباتی نمودن... همین امسال که به برکت بالگرد که برای نجات جهاد گران مان به منطقه آمد، مسئولی سوار بر بالگرد شد و هرچه که گفتم نیا، شمانیایی یک نفر هم بیشترسوار می شود... اما گویا برای«تبلیغات مجلس» نیاز داشت تا از خود، چهره ای قهرمان بسازد... و در عوض اما از حق که نگذریم آنجا که مسئولی پای کار می آید نتیجه خدمت گروه های جهادی نیز دو چندان گسترده و نافذ و موثر واقع می گردد.

به هر حال دزفول مردمانش پاک اند و بی ریا ، مومن اند و انقلابی و بااستقبال امام جمعه و فرمانده سپاه و معاون فرماندار و مسئول صداو سیما اثبات نمود که مسئولانش نیز جهادی اند و اگر چه یک منطقه بسیار محرومی دارند به نام «احمد فداله» که در شأن این شهرستان ولایی نیست... میگفتم ... جهادی ها به روستا رسیده و هفت سین جهادی بر پا شد ، هفت سینی که از سرکه و سکه و سمنو و...خبری نبود و برای خود هفت سینی مستقل بود « سیم چین و سیم مفتول و سیمان و سنگ و سوزن و سجاده و سماور»اگر چه این «سین»ها ،ابزار "ساخت" و "ساز" برای "سازندگی" است تا "سختی ها" را "سهل" نماید لیک "سرچشمه ی" اصیلی اش را جهادگران در "سیر" الی الله می دانند:

«سیم چین »برای آنست که از دون دنی دنیا خود را جدا کرده و فارغ سازیم...

" سیم مفتول" برای آنست که دل های مان را آرماتور بندی کنیم با مصالح ایمان و تقوا و با «سیمان » ، عقایدمان را پی ریزی نماییم که با لگد کردنی از سوی شیطان ، مصالح از هم فرو نپاشد و«سنگ» کردن ، موجب تحکیم وتقویت و تضمین بناست ... «سماور» نباشد نه فقط جهاد گران ترک زبان ما که شدیدا اهل چای هستن که تمامی جهاد گران در اردوی جهادی نه فقط با صبحانه وپس از ناهار وشام که در طول شبانه روز به ویژه نیمه های شب از سماور دست نمی کشند که حقیقتا چای ها جهادی جزو خاطرات ثابت بچه هاست.... «سوزن» که اندازه اش به میزان ارتباط مسئولان با اهالی روستا ها و خدمت به مردم متفاوت است اصولا از سوی جهادگران نثار مدیران عزیز می گردد تا آنان را از مشغله ی توجه به مرکز شهر به روستا ها معطوف سازد و ای کاش روزی بیاید که نیاز به سوزن در سفره هفت سین نباشد و مرکز تردد مسئولان از بخشدار و فرماندار تا استاندار و وزیر به مقصد روستا ها و مناطق محروم باشد.

اما سین هفتم«سجاده» است که اثر تمام سین ها در گرو آنست . اگر چه قبله یکی است لیک سجاده جهادگران متفاوت است عرض و طول سجاده آنان به میزان جغرافیای روستا های محل هجرت و جهاد است و نام سجاده شان «خدمت» است و عبادت شان در اردو شبانه روزی است ،

سجاده ای که آتشین است و به میزان محرومیت، دلهای جهادگران را می سوزاند.هرچه محرومیت بیشتر باشد قلب و دل و جان بچه های جهادی هم بیشتر میسوزد و اشک هایشان روان تر است...

البته سین های جهادی دیگری نیز وجود دارد که بستگی به شرایط منطقه متفاوت است مثلا " سیم بکسل" در همین منطقه احمد فداله که ما رفته بودیم ضروری ترین سین است چرا که ارتفاعات چند هزار متری کوه ها و خرابی راه های بی راهه آنجا، حسابی"ماشین خراب کن" است و بدتر از آن گیر کردن ماشین در رودخانه هاست که در تمام این موارد آنچه نجات بخش شما و ماشین تان است" سیم بکسل" است ... یا گاهی که تدارکات گروه حواسش نباشد که چگونه باید برنج را آبکش کند و فراموش کند تمام ابزار آشپزی را بیاورد " سبد آبکش" هم سین جهادی مهمی است که البته چون با شکم سر و کار دارد خیلی مهم است!!!!

اما آن سین هشتمی که با آمدنش بساط هفت سین را جمع کرد "سیل" بود سیلی که در اثر بارش ها و تگرگ ها منطقه را در بر گرفت. آب های خروشان که بسان شلنگ آب از آسمان به کوه ها نازل شده و از قله ها به درّه ها سرازیر گشت ، سیلی شد که نه تنها من و یکی از رفقا را ده بار به کام مرگ نزدیک نزدیک نمود که به برخی از خانه ها آسیب زد حتّی خانه ی یکی از بزرگان روستا را با وسایل منزل با خود برد، درب بزرگ امام زاده را که محّل اسکان جهادگران بود از جا کند و متاسفانه نیسان یکی از اهالی را که تجهیزات گروه جهادی همچون سرویس های پیش ساخته و برخی هدایای خریداری شده در آن بود کاملا روانه رودخانه کرد ومعلوم نیست کجا رفت؟! اگر چه راننده جوان آن که چون عشایر بود و زرنگ ؛ به محض خوردن ماشین به صخره از شیشه بیرون آمد و خود را روی صخره قرار داد... دقیقا مانند آنچه من در کودکی ام در کارتن " پسر شجاع" دیده بودم.

آن جایی قدر و قدرت معنوی جهادگران را دیدم که این سین هشتم (سیل) نتوانست مانع خدمت و مجاهدت خواهران و برادران گردد و آنچه باید در کمیته ها انجام می پذیرفت، پذیرفت جز آنکه به دلیل بارش دیگری که از سوی استان به ما اعلام شد مجبور بودیم یک روز اردو را زودتر از موعد به پایان برسانیم و از سوی دیگر چون جاده های بیراهه ی ما نیز سیل زده و ویران شده بود، خواهران و تیم پزشکی گروه را توانستیم با بالگرد نجات دهیم و برادران هم که جان برخی شان ارزش بالایی نداشت با همان خودروهای سپاه و وزارت دفاع که در اختیار بودند بازگشتند. البته جان غالب برادران مدتی بود که ارزش یافته بودچون 18 نفر از برادران گروه با همسران جوان شان آمده بودند که تازه نامزد کرده یا مهر عقدشان هنوز خشک نشده بود و جهیزیه عروسی شان تازه مستقر شده بود.

و همین حساسیت فوق العاده ما را مجاب می ساخت که مراقب آنان باشیم فقط کلی خدا را شکر کردیم که آنجا تلفن های همراه آنتن نمی داد و از شر پیامک های نامزدها و صحبت های تلفنی مشکوک خلاص بودیم.


باز هم تداوم...

از جمله خصلت های خوب و ستودنی گروه های جهادی آنست که پایان اردو برای آنان "آغاز " است آغاز تداوم خدمت جهادگران پس از اردو که در پی تدوین چشم انداز و برنامه برای رفع محرومیت های منطقه هستند که 10، 12 روزی را برای خدمت به آن دیار، هجرتی عاشقانه و عارفانه داشته اند و صد البّته اردوهای متمرکز و نیمه متمرکز متعددی را به بهانه تعطیلات آخر هفته(اگر راه نزدیک باشد)، مناسبت ها ( محرم و صفر- فاطمیه و ...) ، تعطیلات بین دو ترم دانشگاهی، نوروز و به ویژه ایام تابستان برگزار می کنند و علی الاصول چند سالی را در همان منطقه می مانند تا اقدامات منسجمی صورت پذیرفته و امکانات اولیه زیستن به آن منطقه برسد. آنگاه، محّل جهادشان را تغییر می دهند و " منتظران خورشید" نیز از این قاعده ی گروه های جهادی مستثنی نیست.... اللهم عجل لولیک الفرج

قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی

ارسال نظرات
پر بیننده ها