خبرهای داغ:
روز وداع رسید و من چه با غم واندوه و حسرت آخرین حرف هایم را گفتم قلبم راضی به خدافظی کردن نشد ودر ذهنم این جمله که اگر روزگار ما در جدایی ها و بی وفایی ها است اما ما هرگز زاده او نخوایم شد تدایی می شد.
کد خبر: ۸۵۰۷۰۲۱
|
۰۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۵

به گزارش ستاد خبری و اطلاع رسانی سپاه استان قزوین مستقر دراهواز، روزها را شمردیم و ماه ها فرا رسید سال را به پایان رساندیم به هر کجا چشم می چرخاندیم اطلاعیه های نسب کرده بودند  با آن نوشته هایی  رسا راهیان نور ... با دیدنشان نا خدا گاه وجودم  را هیاهویی در بر گرفت قلبم اختیارم را با دو دستشان به دامن انداخته بود تنها خیالم به این سفر بود با این که دو ماه پیش نبود که از دیدار شهدا باز گشته بودم ولی به مانند پرنده ای که در قفس بال میزند و در فکر آزادی و اوج گرفتن در آسمانها برای رسیدن به معشوق بودند .

همه ی رفته هایم را نادیده گرفتم و درفکر  ثبت نام افتادم  بلاخره نام خود را  اگر چه نالایق  ولی کنار نام عاشقان ولایت با اندکی سختی  هک کردم بگذریم...

طلوع خورشید سه فروردین فریاد زنان  ما را به پای اتوبوس های راهیان دعوت میکرد و من با هزاران امیدو اشتیاق  وبا گام هایی بلند راهی شدم  همسفرانمان از کودکان گرفته تا کهن سالان هم از سفید رویی و نورانیته خاصی برخوردار بودند .

یک روز تمام با تمام دشواری هایش در راه رسیدن بودیم زمانی که درهای مقرمان به رویمان باز شد عاشقان دلباخته شهدا  به استقبال  سزایی  به عمل رساند نامشان را خادمین شهدا گذاشته بودنند و چه نام  برازنده ای لایق نامهایشان بودند پس از استقبال و اجرای  برنامه ها  سیاهی آن  شب  را به روشنایی آن روزش بی هوا ترجیه دادیم  راهیان مناطق شدیم منطقه به منطقه با چشمانی بارانی  که هم چون نم نم باران بر گونه هایمان سرازیر می شد  وبا هزاران دردو دل  به شهدا  گشتیم به راستی که راهیان نور بودیم به اندازه چشم به هم زدن روزهای گذشت و چه سخت ودشوار بود هیچ وقت به خودم  اجازه ندادم  که از محضر شهدا خداحافظی کنم  ولی ناچار بودم  روز وداع رسید  و من چه با غم واندوه و حسرت آخرین حرف هایم را گفتم  قلبم راضی به خدافظی کردن  نشد ودر ذهنم  این جمله  که اگر روزگار ما در جدایی ها  و بی وفایی ها است اما  ما هرگز  زاده او نخوایم شد تدایی می شد.

 

          4001/ت30/ب
ارسال نظرات
پر بیننده ها