شهدا چگونه امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند؟

یکی شروع کرده بود به بد و بیراه گفتن و فحاشی به نظام و دین و هر چه به دهنش آمد گفت. دیگر نتوانستم تحمل کنم و خونم به جوش آمد. «شهید ناصر قاسمی» آمد دستم را گرفت. گفتم دارد توهین می‌کند گفت تو وظیفه نداری بزنی دادگاه باید تنبیهش کند.
کد خبر: ۸۵۰۴۰۱۶
|
۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۹
کتاب زندگی به سبک رزمندگی (سوره‌نوشت‌های سوره مبارکه فجر) با عنوان پرچین هشتاد و نهم یکی از 114 کتاب مجموعه پرچین است که به سوره‌های قرآن کریم می‌پردازد. این کتاب مجموعه نوشته‌های کوتاهی است که در آن سعی شده با نگاه علمی و محققانه تصویری ملموس و قابل فهم اما پرنکته و دقیق از سوره مبارکه فجر در اختیار مخاطب قرار دهد.

مطالعه این کتاب به چند دسته از افراد توصیه شده است نخست برای کسانی که دوست دارند حیات طیبه شهدا و منطق و ارزش‌های جاری آن را در سایه سوره‌ای که منسوب به سیدالشهداست بدانند و بشناسند، کسانی که می‌خواهند در اردوی راهیان نور افق جدید از روایت‌گری را با محتوایی قرآنی تجربه کنند، کسانی که می‌خوانند بدانند چگونه می‌توان بر اساس مناطق عملیاتی و شهدا و شخصیت‌های رزمنده متن‌های مبتنی بر قرآن نوشت و کسانی که می‌خواهند دوره‌ای از برخی روایت‌های کربلا را حول موضوعات محوری سوره مبارکه فجر بدانند.

دعوت به خوبی‌ها و نهی از بدی‌ها، یک بخش از نکاتی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است پاسخ به این سوال که چگونه امر به معروف کنیم؟ توضیحات مربوط به این نکته به شرح زیر است:

***از دوستان شهید «غلامرضا جعفری» نقل می‌کنند که «روزی همراه با ایشان از مسجد قائم کرمان به خانه باز می‌گشتیم که در مسیر به خانمی برخورد کردیم که از نظر حجاب وضعیت نامناسبی داشت. من بسیار ناراحت شدم و با تندی و عتاب به او گفتم: «خاک بر سر تو با این حجابت».

شهید جعفری از این حرکت من بسیار ناراحت شدند و محکم دست مرا گرفتند و به کناری کشیدند و با طعنه گفتند: «آفرین سید! فکر می‌کنم هرگز دیگر با این وضعیت به خیابان نیاید». من گفتم: «فکر نمی‌کنم!» او گفت: اگر می‌دانی با این صحبت تو عوض نمی‌شود، پس چرا چنین برخوردی داشتی! ممکن است حتی بدتر هم شود! هر کاری راهی دارد.

ایشان در این باره معتقد بودند باید با رعایت شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر، شود و با اخلاق و رفتار اسلامی با این قضایا برخورد کرد.

***یکی شروع کرده بود به بد و بیراه گفتن و فحاشی کردن به نظام و دین و هر چه به دهنش آمد گفت. دیگر نتوانستم تحمل کنم و خونم به جوش آمد. از ماشین پیاده شدم و رفتم دو سه تا خواباندم در گوشش.

«شهید ناصر قاسمی» آمد دستم را گرفت نگذاشت. گفتم: دارد توهین می‌کند. یواشکی در گوشم گفت: وظیفه نداری بزنی. او تخلف کرده، دادگاه باید تنبیهش کند.

ارسال نظرات
آخرین اخبار