کارشناس مسایل فرهنگ و خانواده:

نوع نگاه به پیوند زناشویی و انتظارات زوجین از عوامل مؤثر در پایداری خانواده است

یکی از کارشناسان مسایل فرهنگ و خانواده، عوامل ناپایداری خانواده را در نوع نگاه به پیوند زناشویی، انتخاب همسر بدون آگاهی، رعایت نکردن مرزهای روابط جنسی، اجتماعی بودن ازدواج و انتظارات نامعقول زوجین عنوان کرد.
کد خبر: ۸۵۰۱۲۳۸
|
۰۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۵

به گزارش خبرگزاری بسیج چهارمحال و بختیاری؛ علیرضا شریفی گرم دره، نویسنده اهل قلم بسیجی و کارشناس مسایل فرهنگ و خانواده، عوامل ناپایداری خانواده را در قالب مقاله ای به رشته تحریر درآورده که با هم مرور می کنیم...

عوامل ناپایداری خانواده

یکی از پرسش های مهمّی که ذهن هر انسان ژرف اندیش و کنجکاو را به خود مشغول می دارد، این است که چگونه می شود زندگی مشترکی که بر اساس عشق و دیگرخواهی جنون آمیزی بنا می شود ، دیر زمانی نمی پاید و پایه های رؤیایی اش سست می شود و پس از مدتی فرو می پاشد؟ دو جوانی که با هزار امید و آرزو ، خانه ای در خور عشق می سازند و آن را به سان قصری محکم می دانند، اما به زودی می فهمند که از خانۀ عنکبوت هم سست تر بوده است. چه عواملی دست بر دست هم می دهند تا از ثبات و استحکام خانواده بکاهند ؟ در اینجا به شماری از این عوامل اشاره می کنیم :

1 . نوع نگاه به پیوند زناشویی: به عقیدۀ اندیشمندان ، نوع بینش انسان ها و نگاه آنان به هستی و پدیده ها ، در گرایش آنها به سمت و سویی خاص و گرفتن تصمیم های معیّن ، تأثیر گذار است . تشکیل خانواده و تلاش برای ثبات و استحکام آن نیز از این قاعده مستثنی نیست . از جمله عواملی که در گرایش به ازدواج ، دوری گزیدن از جایگزین های احتمالی و ایجاد آمادگی در جهت مقابله با آسیب های احتمالی پیوند ازدواج و درنتیجه ، حفظ و تثبیت خانواده ، نقش تعیین کننده دارد ، تلقّی ارزشی از پیوند زناشویی و به عبارت دیگر ، قداست داشتن آن است . به اعتقاد صاحب نظران ، یکی از عوامل مهمّ سقوط جایگاه خانواده در غرب ، فرآیند عرفی شدن یا تقدّس زدایی بوده است . در نتیجۀ این فرآیند ، ازدواج – که پیش تر کاری مقدّس و دینی تلقّی می شد – رفته رفته ، قداست خود را از دست داد و به یک « قرار داد اجتماعی » صرف ، مبدّل شد . ولتر در فرهنگ نامۀ خود می نویسد : « ... – ازدواج ، عبارت است از قرار دادی که بین افراد بشر منعقد می شود و کلیسای کاتولیک ، آن را اقدامی متبرّک قلمداد کرده است ؛ امّا بین قرارداد و تبرّک و قداست ، تفاوتی بارز وجود دارد . قرارداد ، اقدامی است حاوی آثار مدنی ، در حالی که تقدّس ، به منزلۀ برکتی است که کلیسا به فرد اعطا می کند » . روشن است کسی که تشکیل خانواده را یک قرارداد تلقّی می کند ، با اندک ناملایمتی ، تصمیم می گیرد که این قرارداد رنج آور و ملال انگیز را بر هم زند تا خود را از سختی بر هاند ؛ امّا کسی که این پیوند را امری مقدس می شمارد آن را سنّتی الهی قلمدادمی کند و همسر خود را امانتی الهی می داند و قطعاً به هنگام بروز دشواری ها تمام تلاش خود را صرف می کند تا این بنای الهی را از گزند آسیب ها حفظ کند و بر ثبات و استحکام آن بیفزاید . در نگاه قدسی به خانواده : « در نزد خداوند ، هیچ چیز از خانواده ای که به واسطۀ طلاق از هم به پا شد ، مغبوض تر نیست » . در نتیجه ، نوع نگاه به خانه و خانواده ، در ثبات یا بی ثباتی آن ، تأثیر گذار است .

2 . انتخاب همسر ، بدون آگاهی : انجام دادن هر کاری و یا انتخاب هر چیزی ، آگاهی و شناختی لازم و کافی را طلب می کند . تکاپوی غیر آگاهانه برای رسیدن به چیزی ، تلاشی بی حاصل است . یکی از مهم ترین مراحلی که نقش بسیار زیادی در سرنوشت خانواده و پایداری و یا ناپایداری آن دارد ، مرحلۀ انتخاب همسر است . به عقیدۀ کارشناسان امور خانواده ، بسیاری از مشکلات و اختلاف های خانوادگی از- شتاب زدگی و عدم انجام دادن مطالعات دقیق در مرحله گزینش ، جدّی نگرفتن برخی نقاط ضعف مهم یا توجیه آنها ، بزرگ نمایی برخی ویژگی های غیر مهم و کم توجهی به اوصاف بایسته و در مواردی فریب کاری آگاهانه - سر چشمه می گیرد . بسیارند جوانانی که به صرف یک نگاه و به مجرّد لحظه ای دیدار در پارک و یا سینما و خیابان و ... شریک زندگی خود را بدون آگاهی دقیق و شناخت کافی بر می گزینند . روشن است که با گسترش چنین شیوه هایی نمی توان از خانواده ، انتظار پایداری داشت . جوانانی که بدون شناخت از استعداد ها ، علاقه ، سلیقه ها و ذائقه های یکدیگر ، خانه ای را بنیان می نهند با فروکش کردن رؤیاهای عاشقانه و با وزیدن تند باد حوادث ، عنان از کف می دهند و بنیان خانوادۀ خود را بی ثبات می بینند .

برای اطمینان از استحکام و ثبات آینده خانواده ، در مرحلۀ گزینش همسر باید محکم و با دقت گام بر داشت ، در این راه باید با تحقیق و مشورت با دوستان و بزرگتر ها گفت و گوی مستقیم دختر و پسر و یا بهره مندی از سیستم های مدد کاری و مشاوره و راهنمایی و نیز انجام دادن برخی آزمایش های جسمی و روحی در مرحله قبل از انعقاد پیمان زناشویی ، سود جست . اسلام برای جلوگیری از این آسیب که آیندۀ پایدار خانواده را به خطر می اندازد ، تدابیری اندیشیده است . نخست اینکه راه هایی که باعث شناخت دختران و پسران از همدیگر می شوند ، با رعایت حدود و شرایطی ، مجاز شمرده است ، مانند ملاقات خصوصی و آگاهی از خصوصیات فیزیکی طرف مقابل . از سوی دیگر ، استفادۀ هر دو طرف از هر شیوه ای که موجب تحریف واقعیت یا فریب کاری باشد را تحت عنوان تدلیس ( فریب کاری ) ممنوع کرده است . افزون بر آن ، با توجه به محدویت نسبی دختران در کسب آگاهی های لازم ، اسلام ، با هدف بالا رفتن ضریب اطمینان دختر در انتخاب همسر ، ازدواج او را علاوه بر رضایت خودش ، به اجازه ولی ( پدر و جدّ پدری ) که در بیشتر موارد برای این کار مورد اعتماد هستند ، مشروط ساخته است .

3 . اجتماعی بودن ازدواج : ازدواج و تشکیل خانواده ، بر عشق و مودّت و رحمت استوار است . اگر عشق و علاقه ای که خداوند در نهاد انسان ها قرار داده است نبود ، هیچ انسانی به دیگری تمایل پیدا نمی کرد و در پی جذب دیگران نبود . از سوی دیگر ، این عشق و تمایل ، امری روحی و روانی به تعبیری فطری است و امور روحی و روانی ، اجبار بردار نیستند . شاید بتوان با شکنجۀ جسمی ، فردی را به تسلیم واداشت ، امّا روح و روان و علاقه و عشق او را نمی توان به زنجیر کشید . دو انسانی که بدون علاقه به یکدیگر و یا بدون درک و فهم از همدیگر ، به اجبار در کنار هم قرار می گیرند ، شاید بتوانند مدّتی را در کنار هم بمانند و همدیگر را به ناچار تحمّل کنند ؛ امّا فلسفۀ وجودی ازدواج که مودّت و رحمت و سکونت و آرامش است ، به وجود نخواهد آمد و در نتیجه ، استحکام و ثبات زندگی – که لازمۀ تشکیل یک خانوادۀ سالم است – به خطر خواهد افتاد . اگر دختر یا پسری ، بر خلاف میل و رضایت درونی خود به ازدواج وادار شوند ، احتمال بروز ناسازگاری و کشمکش و تنش در چنین خانوده ای ، بسیار بالا خواهد بود و تشکیل چنین خانه ای که باید نمادی از بهشت جوانان باشد ، به نمودی از جهنّم سوزان تبدیل خواهد شد . دین اسلام ، با توجّه به این مسئله مهم ، رضایت قلبی دختر و پسر را شرط دانسته ، آنها را دارای حق انتخاب و اختیار می داند .

4 . انتظارات نا معقول : دختر و پسری که با هم پیمان زناشویی می بندند و یکدیگر را به عنوان شریک زندگی بر می گزینند ، بی شک از همدیگر انتظاراتی دارند که توقّع دارند طرف مقابل ، آنها را برآورده کند ؛ امّا باید توجّه داشت که تداوم و استحکام خانواده در مراحل مختلف ، نیازمند غلبۀ عقل و منطق بر ابعاد گوناگون زندگی مشترک است . بدون هیچ شکّی باید گفت که هر چه این انتظارات ، معقول تر و واقع بینانه تر باشد ، عوارض پیش بینی شده و غیر پیش بینی شده ، کمتر به وحدت و انسجام خانواده گزند می رسانند . در مقابل ، هر چه زن و مرد از یکدیگر و یا از زندگی زناشویی ، انتظارات آرمانی تر و غیر عاقلانه تری داشته باشند ، استحکام و ثبات خانواده ، بیشتر به خطر خواهد افتاد . زن و مرد باید بدانند که هیچ کدام از آنها کامل نیستند و هر کدام از آنها با مجموعه ای از داشته ها و نا داشته ها ، کمال ها و نقص ها ، زیبایی ها و زشتی ها و خوبی ها و بدی ها به عرصۀ زندگی جدید ، پا می گذارند و قرار است در کنار هم ، راه کمال را بپیمایند و یکدیگر را بسازند .یکی از تفاوت های بین ازدواج در جوامع غربی و ازدواج در جوامع سنّتی همین غلبۀ نگرش رمانتیک ( شاعرانه و رؤیایی ) به ازدواج در غرب است . این نوع نگرش ، انتظارات بسیار بالا و نا معقولی را بر خانواده تحمیل می کند که اغلب بر آورده نمی شوند و همین ، موجب تزلزل و بی ثباتی خانواده می شود . به گفتۀ ویلیام . ج . گود : « یک جوان غربی که از منظر عشق رمانتیک به ازدواج می نگرد ، انتظارات بسیاری بالایی دارد و از داشتن یک زندگی یکنواخت و خسته کننده ( هر چند توأم با آسایش ) نا خشنود است . در حالی که در بسیاری از جوامع ، به جوانان آموخته می شود که در بهترین حالت ، از همسر خود توقّع احترام داشته باشند و نمی توانند از او انتظار خوش بختی داشته باشند » . به همین دلیل است که طبق برخی آمارها ، از هر صد ازدواج عشقی در آمریکا ، 93 مورد از آنها با شکست دردناک رو به رو می شوند و در فرانسه ، عمر متوسط هر ازدواج عشقی ، سه ماه و نیم است . بینش اسلامی ، برای محکم کردن اساس خانواده و پایداری آن ، زن و مرد را به انتظارات معقول فرا می خواند ؛ بدین معنا که آنها را به واقع نگری و پرهیز از غلبۀ احساسات و اوهام به راه های گوناگون مانند : توجّه دادن به کار کرد های مادّی و معنوی خانواده و تشویق به کسب پاداش های اخروی ، دستور می دهد و آنها را به مصالح و منافع ناپیدای رابطۀ زناشویی ، توجّه می دهد . قرآن می فرماید : « با آنان ( زنان ) به طور شایسته رفتار کنید . پس اگر نسبت به آنها ( به هر دلیل ) کراهت پیدا کردید ( فوراً تصمیم به جدایی نگیرید و بدانید که ) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و ( لیکن ) خدا خیر فراوانی در آن قرار دهد » .

5 . رعایت نکردن مرزهای روابط جنسی ( بی بند و باری ) : یکی از عوامل مهمّی که زن و مرد را به هم نزدیک می سازد و زندگی مشترک و پیوند آنها را ایجاب می کند ، غریزۀ جنسی است . مرد ، نیاز جنسی زن را تأمین می کند و متقابلاً زن ، نیاز جنسی مرد را ، و این نیاز متقابل ، تا حدود زیادی ثبات و پیوند دائمی بین آن دو را فراهم می کند ؛ امّا صرف رفع نیاز جنسی ، نمی تواند به تنهایی ، حافظ استحکام و پایداری خانواده باشد ، بلکه این روابط جنسی باید در چارچوب خانواده صورت پذیرد . به جرات می توان گفت که از جمله زمینه ها و شرایط اجتماعی بسیار مهمّی که نقش تعیین کننده ای در سوق یابی افراد به ازدواج و تشکیل خانواده و در مرحلۀ بعد ، حفظ و ثبات و تحکیم خانواده دارد ، رعایت حدّ و مرز روابط جنسی و منحصر بودن ارضای جنسی ، به ازدواج مشروع در چارچوب خانواده است . ایجاد و اعمال این محدودیت در جامعه – که مستلزم آماده سازی بسترهای فرهنگی مناسب ، جامعه پذیری مطلوب ، وجود نظام کار آمد ، کنترل رسمی و غیر رسمی و بالاتر از همه ، آسان کردن شرایط ارضای مناسب این نیاز طبیعی از مجاری مقبول و زدودن زمینه ها و انگیزه های روی آوردن به شیوه های غیر مجاز است - ، تأثیر عمده ای در ارتقا و تثبیت جایگاه خانواده در برابر جایگزین های غیر مطلوب ایفا می کند .زن یا مرد ، وقتی احساس کند که شریک زندگی اش نیازهای طبیعی خود را در خانواده تأمین می کند و وفاداری خود را نسبت به این کانون رعایت می کند ، به زندگی مشترک خود دلگرم می شود و زمینۀ پایداری آن را مهیّا می کند ؛ امّا اگر این حس اعتماد در بین آنها از بین برود و یا جامعه ، به گونه ای باشد که در آن ، شرایط روابط جنسی آزاد برای افراد ، آماده باشد و زن و مرد احساس کنند که تأمین نیازهای شریک زندگی شان به چارچوب خانواده منحصر نیست ، پایه های پیوند مشترک ، رفته رفته سست می شود و سر انجام از هم خواهد پاشید .شهید مطهری در این خصوص می گوید : « تفاوت آن جامعه که روابط جنسی را محدود می کند به محیط خانوادگی و چارچوب ازدواج قانونی ، با اجتماعی که روابط آزاد در آن اجازه داده می شود ، این است که ازدواج در اجتماع اوّل ، پایان انتظار و محرومیت و در اجتماع دوم ، آغاز محرومیت و محدودیت است . در سیستم روابط آزاد جنسی ، پیمان ازدواج ، به دوران آزادی دختر و پسر خاتمه می دهد و آنها را ملزم می سازد که به یکدیگر وفادار باشند ؛ امّا در سیستم اسلامی ، ازدواج ، به محرومیت و انتظار آنان پایان می بخشد . سیستم روابط آزاد ، اوّلاً موجب می شود که پسران و دختران ، تا جایی که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سر باز زنند . ثانیاً پیوند ازدواج های موجود را سست می کند و سبب می گردد به جای این که خانواده ، بر پایۀ یک عشق خالص و محبّت عمیق استوار باشد و هر یک از زن و شوهر ، طرف مقابل خود را عامل سعادت خود بدانند ، بر عکس ، همدیگر را به چشم رقیب و عامل سلب آزادی و محدودیت ببینند و چنان که اصطلاح شده است ، یکدیگر را زندانبان بنامند » . اسلام با مرزبندی بین راه های مشروع و نا مشروع ارضای جنسی و کوشش برای نهادینه کردن ازدواج نوع اوّل و از میان برداشتن نوع دوم ، در جهت تحکیم خانواده ، گام برداشته است . به عنوان مثال ، ارضای جنسی در قالب شیوه هایی چون روابط دوستانۀ پسر و دختر و تجاوز جنسی و فحشا و همچنین هم جنس بازی و خود ارضایی ، از بارزترین شیوه های نا مشروع اند که از نظر اسلام ، مردود شناخته شده اند تا « خانواده » ، شکل بگیرد و پایدار بماند .

6 . رشد نیافتگی و عدم بلوغ زن و شوهر : یکی دیگر از عوامل ناپایداری خانواده ، رشد نیافتگی و عدم بلوغ زن و مرد است . تحقیقاتی که در مورد عوامل مؤثّر در اختلال خانوده در کشورهای غربی صورت گرفته ، ازدواج در سنین پایین ( به منظور خاص ، زیر بیست سالگی ) را در ردیف عوامل مهم بر شمرده اند . به نظر می رسد که رابطۀ میان پایین بودن سنّ ازدواج و افزایش احتمال اختلال زناشویی ، تا حدودی معلول فقدان رشد ، در زن و شوهر باشد . باید توجّه داشت که مراد ما از عدم بلوغ و رشد نیافتگی ، صرف بلوغ و رشد جنسی و جسمی نیست ؛ بلکه بلوغ و رشد به معنای عام آن ، مورد نظر است که شامل بلوغ فکری ، بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی و بلوغ اقتصادی هم می شود که پرداختن به هر یک از آنها مجالی دیگر را می طلبد . از این رو ، ما به بلوغ و رشد عاطفی اشاره می کنیم: « بلوغ عاطفی » بدین معناست که فرد ، به حدّی از توانایی های روانی و رفتاری دست یافته باشد که قدرت برقراری و حفظ روابط شخصی با دیگران ، وارد شدن به تعاملات عاطفی و توان درک احساسات متقابل و حسّ همدلی را داشته باشد . بسیاری از مسائلی که استحکام و پایداری خانه و خانواده را به چالش کشیده اند ، ریشه در عدم بلوغ عاطفی زن و مرد دارند . زن و مردی که نتوانند احساسات همدیگر را درک کنند و در مشکلات زندگی ، خود را به جای یکدیگر بگذارند و مسائل را از منظر دیگر ببینند و تمام تلاش خود را برای به کرسی نشاندن سخن خود و غلبه کردن بر طرف مقابل صرف کنند ، خواسته یا ناخواسته ، ثبات و استحکام خانواده را به خطر می اندازند .صاحب نظران می گویند : « خداوند ، انسان ها را طوری آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تأمین می کنند ، به تدریج ، رابطه ای عاطفی میانشان ایجاد می شود و رشد می کند ... . می توان گفت که نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده ، عاطفه و محبّت اعضای خانواده به یکدیگر است . بنابراین ، به حکم عقل ، اگر زندگی خانوادگی ، ضرورت داشته باشد، بهترین عامل برای استحکام و بقای آن ، بر انگیختن عواطف متقابل افراد خانواده ، نسبت به یکدیگر است . »

7 . عدم توجّه به نقش های جنسیتی: نقش ، به رفتاری اطلاق می شود که دیگران ، از دارندۀ یک منزلت معیّن ، انتظار دارند . جنسیت هم به تفاوت های روان شناختی و اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود . با توجّه به این تعریف ها ، نقش های جنسیتی ، به وظایف و رفتارهای متفاوت هر کدام از زن و مرد اطلاق می شوند که ریشۀ روان شناختی ، اجتماعی و فرهنگی دارند .در بسیاری از فرهنگ ها – بویژه در جوامع سنّتی تر – نقش هایی که جامعه از زن و مرد انتظار دارد ، متفاوت اند . مثلاً در جامعۀ ما ، از زن ، انتظار می رود که کارهای خانه را انجام دهد و به تربیت فرزندان همّت گمارد و وسایل آرامش شوهر و فرزندان خود را فراهم کند ؛ امّا از مرد ، انتظار می رود که در خارج از خانه به فعالیت اقتصادی پرداخته ، زمینۀ رفاه و راحتی زن و فرزندان خود را مهیّا کند . این ، یک نوع تقسیم کار است که به طور طبیعی در نهاد بشر ، به ودیعت گذاشته شده است . هر چند انواع تقسیم کارهای دیگر نیز می تواند با تفاوت فرهنگ ها به وجود بیاید ، امّا به هر حال ، هر کدام از آنها انتظارات خاصی را از هر دو جنس ، در خود دارد .تقسیم کار، نظام خانواده را سامان می دهد و از ظهور هرج و مرج در درون آن جلوگیری می کند و می تواند زمینه ساز استحکام بنیان خانواده باشد ؛ امّا بی توجّهی به نقش های جنسیتی و بر عهده نگرفتن مسئولیت های خاص خود توسّط هر کدام از زن و مرد ، می تواند به بی ثباتی اساس خانواده منجر شود .« برای تحکیم اساس خانواده باید به گونه ای سیاستگذاری شود که نظام خانواده به هم نریزد ؛ زیرا اگر زن ، در اداره و تأمین مالی خانواده ، احساس استقلال و یا برابری با مرد داشته باشد و یا مرد ، خانه را محل آرامش و رأفت و عطوفت نیابد ، ناخواسته ، روحیۀ تقابل و استغنا و طغیان بروز می کند » . در نهایت ، این تقابل ها زمینۀ فرو پاشی اساس خانواده را فراهم می آورند . ما هرگز با اشتغال زنان در بیرون از خانه ، مخالف نیستیم ، امّا معتقدیم که برنامه ریزی های ادارۀ خانواده ، باید به گونه ای باشد که به نقش های خاص و طبیعی زن و مرد بی توجّهی نشود ؛ زیرا عدم توجّه به این نقش ها ، استحکام و ثبات خانواده را به چالش می کشد .

منابع :

1 - در آمدی بر جامعه شناسی ، بروس کوئن ، مترجم : محسن ثلاثی ، تهران : توتیا ، 1375 ، ص 131

2- سورۀ عنکبوت ، آیۀ 41 .

3- در آمدی بر جامعه شناسی ، ص 127 .

4 - خانواده و نقش بنیادین آن ، علی قائمی ، تهران : سازمان ملی جوانان ، 1380 ، ص 353 .

5 - اسلام و جامعه شناسی خانواده ، حسن بستان ، قم : مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه ، 1383 ، ص 172 .

6- وسائل الشّیعه ، جلد 14 ، ص 5 .

7- اسلام و جامعه شناسی خانواده ، ص 174 .

8 - همان ، ص 178 .

9 - سورۀ نسا ، آیۀ 19 .

10 - مسئلۀ حجاب ، مرتضی مطهری ، تهران : صدار ، 1368 ، ص 90 – 91 .

11 - جامعه شناسی خانواده ، ص 185 .

12 - اخلاق در قرآن ، محمّد تقی مصباح یزدی ، قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، 1378 ، ص 72 .

13 - در آمدی بر جامعه شناسی ،ص 57 .

14 - جامعه شناسی ، آنتونی گیدنز، مترجم : منوچهر صبوری ، تهران : نی ، 1376 ، ص 192 .

15 - زن در آینۀ جلال و جمال ، عبد الله جوادی آملی ، قم : اسرا ، 1383 ، ص 177 .

ارسال نظرات
آخرین اخبار